Monday, July 6, 2009

تاریخچه زندگی سیاسی مصباح یزدی بر محور قدرت ستائی

انقلاب اسلامی : خواننده این فصل را در دو قسمت مطالعه می کند . در قسمت اول زندگی نامه سیاسی و چگونگی شکل گرفتن طرزفکر او بر محور قدرت و در قسمت دوم ، چند خبر گویای طرزفکر و صداقت امروز او زندگی نامه سیاسی محمد تقی گیوه چی معروف به مصباح یزدی مروج مرام خشونت : او درسال 1313 به دنیا ﺁمده است . از افرادی است كه حتی يك روز در تاريخ انقلاب ايران دستگير نشد و علاوه بر آن تنها در تاريخ مبارزاتش 18 نامه و بيانيه را امضا كرده است. و در كوران انقلاب جايی نداشت و تنها برای نابودی نسل جوان ايران وارد صحنه شد. اعضای فرقه او ،او را استاد خطاب می کنند. تئوری خشونت را او به دستور و همکاری خامنه‏ای جعل و به اسلام نسبت داده است . متفكر اصلی انصار حزب الله و "ارزشیون" و امام زمانی ها و تروريست‏های وزارت اطلاعات و روحانيت سركوبگر است. * وضعيت زندگی، دوران كودكی و خانوادگی و مالی او : نويسنده كتاب زندگی نامه او، در مورد وضعيت زندگی اومی نویسد: زندگی پدر و مادر استاد در منزل ميراثی مادرشان با سختی بسيار می‏گذشت. مادر با كمك خاله‏ها در خانه جوراب می‏بافتند تا پدر برای گذران زندگی جوراب‏ها را در مغازه بفروشد . اين شغل بسيار كم درآمد بود به طوری كه پدر می‏بايست هر از چندی مبلغی قرض می‏كرد تا به زندگیش سامان دهد. (زندگی‏نامه آية ‏الله مصباح، ص 19). خود" استاد" مرام خشونت می‏گويد: يادم می‏آيد بهترين غذايی كه دوست داشتيم و هفته‏ای يك مرتبه می‏خورديم اين بود كه با برادرم از مدرسه كه می‏آمديم، دو ريال و ده شاهی سرشير می‏خريديم و مادر كمی آب قند درست می‏كرد و با اين سرشير قاطی می‏كرد و اين بهترين شام آخر هفته بود.(همان، ص 19) و اما افسانه تولد او : بيش از تولد محمد تقی، مادرش خواب می‏بيند كه قرآن به دنيا آورده است. با نگرانی خواب خود را نزد معّبری به نام سيد محمد رضا اماميه كه از علمای يزد بود باز می‏گويد. سيد در پاسخ می‏گويد: فرزندی كه متولد می‏شود پسر است و بشارت باد كه او عالم و حامی قرﺁن خواهد شد (همان، ص20) در اینجا دیده می شود زندگی نامه سازان برای اسطوره ساختن از یکی از بی باک ترین افترازنندگان به قرﺁن، همان کار را می کنند که در باره بسیاری از جنایتکاران بزرگ کرده اند : افسانه ساختن برای تولد . این شخص نیز ﺁنچه در بیداری می کند، برانیگختن به جنایت و پرداختن به فساد مالی و فساد سیاسی ( علاوه بر ترویج خشونت، واجب کردن تقلب در انتخابات ) ، است . ناگزیر می باید با خواب ها، جنایت و فساد پیشگی را پوشاند . محمدتقی نوجوان در سال 1325- 26 دوره ابتدايی را به پايان برد. و وارد مدرسه شفيعيه شد و در سال 1330 به همراه خانواده همگی راهی نجف شدند . ولی سال بعد به ايران بازگشتند. او بعد می‏خواست به قم برود ولی وضع مالیش خوب نبود. منتهی او معتقد بود: درس خواندن در حوزه يك واجب شرعی است كه رضايت والدين در آن دخالتی ندارد.! (همان،صص 23-24) برادر كوچكتر محمدتقی... يك چراغ فيتيله و يك قابلمه و يك قاشق و يك قوری فلزی برای برادر خود خريد تا با خيال آسوده‏تر در قم زندگی كند و درس بخواند.(همان، ص 24). او در سال 1332 به قم رفت . ولی جايی برای سکنی پيدا نكرد. او می‏گويد: نهايت كمكی كه خانواده می‏توانستند به من بدهند ماهيانه 20 تومان بود كه آنهم به طور مرتب نمی‏رسيد و گاه می‏شد كه حتی يك لقمه نان هم برای شب نداشتم. طوری برنامه ريزی كرده بودم كه روزی 6 تا 7 قران بيشتر خرجم نشود كه اين پول يك نان سنگك و يك سير پنير می‏شد. (همان،ص 26). نويسنده كتاب خاطرات او می‏نويسد: محمدتقی چنان مشتاق دانستن بود كه همه ساله در امتحانات پايانی شاگرد ممتاز مدرسه شناخته می‏شد...(همان، ص 20) او در چنين وضعيتی زندگی و دوران مدرسه و شروع طلبگی را طی میكرد و به لحاظ مالی خود و خانواده اش به شدت در تنگنا بودند مانند ديگر روحانيون آن زمان. محمد تقی با خانواده "آية الله " نوری همدانی وصلت كرد كه حاصل آن ازدواج ،يك دختر و دو پسر است. درباره پسران او گفته می‏شود كه هر دو تحصيلات حوزوی دارند و يكی از آنها چند سالی نيز در دانشگاه مك‏گيل كانادا تحصيل كرده است. دختر او نيز همسر "حجت الاسلام" محمدی عراقی رييس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است. (مجله گزارش شماره 131-133، ص 49) سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی یکی از سازمانهای تحت پوشش اعزام نیروهای تروریستی به خارج از کشور بوده است و نیروهای مخصوص ترور در پوشش رایزنی های فرهنگی به کشورهای مورد نظر اعزام می شدند و زمینه را برای ترور نیروهای سیاسی و مخالف ﺁماده می ساختند. * مبارزات گیوه چی در مدرسه حقانی و جريانات بعد از انقلاب : بر اساس نوشته‏های كتاب خاطرات او، مبارزات" استاد "چندين مرحله داشته است!: 1 - ماجرای انجمن‏های ايالتی و ولايتی برگزاری جلسات بحث و مشورت در جهت تاييد مبارزه عليه اين تصويب نامه (همان،ص199) 2 - چاپ مخفيانه اعلاميه‏ها و سخنرانی‏های امام ( همان ، ص 201) 3 - ارسال نامه خدمت امام در زندان قيطريه (همان،ص200) 4 - اعزام به مسافرتهای تبليغاتی از سوی امام؟! جهت تنوير افكار عمومی شهرها، قبل از 15 خرداد 42. (همان، ص202) نویسنده خاطرات می نویسد : بعد از قيام پانزده خرداد و آغاز نهضت اسلامی، فضلای حوزه به پيشنهاد استاد مصباح تصميم گرفتند برای مبارزه عليه دستگاه حاكم و پيشبرد اهداف نهضت تشكل منظمی پديد آورند. يازده نفر جمع شدند از فضلای حوزه.... مصباح يزدی - ربانی شيرازی - قدوسی - مشكينی - هاشمی رفسنجانی - آذری قمی - امينی اصفهانی - علی خامنه‏ای - محمد خامنه‏ای - مهدی حائری تهرانی . اين تشكل بعد از پيروزی انقلاب جامعه مدرسين حوزه علميه قم را تاسيس كردند. (همان،ص 204) - البته اكثر ﺁقايان بالا معتقدند كه خود به تنهايی پايه گذار اين قضيه بوده‏اند. در حالی كه يكی از دوستان او حجة الاسلام عبايی خراسانی می‏گويد: بخش اول از دوره دوم فعاليت‏های آية الله مصباح با هيجانات سياسی 1342 شروع شد. ولی زود خاتمه يافت و به گواه اظهارات مطلعين عمر اين فعاليت به يكسال نيز نرسيد. آقای مصباح جزو كسانی بود كه در سالهای 42 و 43 برخی از اطلاعيه‏های آن زمان را امضاء كرده است . ولی بعد از آن ديگر اسم ايشان نيست و طی اين 15 سال اسمی از آقای مصباح يزدی نيست. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 49). یکی از کارهایی که گفته می شود مصباح قبل از انقلاب انجام داده است ، انتشار مجله ای است به نام انتقام . او در ادامه از مبارزات خود می‏گويد : به اقتضای وفای به آن عهد من تا به حال به ياد ندارم كه همكاران آن (نشريه انتقام يكی از دو نشريه‏ای است كه او و روحانيون ديگر انتشار داده‏اند) را معرفی كرده باشم، البته حالا شايد بتوان گفت كه آن سوگند انصراف دارد ولی احتياطاً چون عهد و پيمانی در كار بوده از معرفی آنان خودداری می‏كنم، به هر حال جمعی از ارادتمندان خالص امام بودند و ارتباطی با بيوت ديگر نداشتند. اين نشريه را به راه انداختند و تقريباً بدون مبالغه نود درصد زحمات آن به عهده خود بنده بود. (همان، ص209) بعد ساواك در موردی نسبت به استاد مظنون می‏شود. طبق نوشته نويسنده :آية الله مصباح ، پس از به دست آوردن سرنخهايی از ايشان (به عنوان مظنون) ، به روستای فيض آباد در حوالی آشتيان متواری شدند و در آنجا ظرف مدت يكی دو هفته دستخط خود را تغيير دادند (همان، ص213) آية‏الله هرگز دستگير نشد تنها يكبار جهت پاسخگويی به برخی سئوالات احضار شد. (همان، ص215) از" استاد "به جز اطلاعيه‏ها و بيانيه‏های زير ديگر اطلاعی در دست نيست . او بعد از آن به تدريس پرداخت و از كل مسائل و حركات انقلابی دور شد و هيچ ارتباطی با خمینی، بر خلاف نوشته‏های كتاب، نداشت . عبايی خراسانی می‏گويد: ايشان با امام ارتباط خاصی نداشتند بلكه من نكته‏ای را بگويم که در عرض اين مدت كسانی خدمت امام رفتند - در صحيفه نور ثبت شده است - حتی از من به عنوان يك طلبه كوچك چند بار اسم آمده است اما تنها يك نوبت آقای مصباح، آن هم با آقای قرائتی با يك عده از مسئولين در مورد مساله‏ای فرهنگی پيش امام رفتند و از همين معلوم می‏شود كه ايشان با امام معشور نبوده اند . بلكه فقط يكبار با يك جمعی رفته‏اند. اين مساله شاهد آن است كه ايشان بعد از آن زمانی كه منزوی شدند ديگر وارد صحنه انقلاب نشدند و در كنار بودند. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 52). عبايی خراسانی ادامه میدهد : انزوای آقای مصباح ادامه داشت تا اينكه به عنوان ايدئولوگ انقلاب مطرح شد. چه خودش، خود را مطرح كرده باشد و يا ديگران او را مطرح كرده باشند كه اين موضوع حائز اهميت است به اين دليل كه ايدئولوگ انقلاب بايستی خود با انقلابيون همراه بوده باشد. حال ﺁنکه آقای مصباح كه منزوی بود و اصلاً وارد انقلاب نبود.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51.) در كل با توجه به اسناد موجود انقلاب اسلامی مصباح تنها 18 امضا پای اطلاعيه‏ها و اعلاميه‏ها زده است . * تشكيل مدرسه حقانی : در مورد مدرسه حقانی سخن بسيار است. اين مدرسه از پايه‏های استبداد در ايران و به وجود آورنده نيروهای ضد آزادی است،(در مورد اين مدرسه، مطلب جداگانه در نشریه انقلاب اسلامی درج شد ). حجة الاسلام شخصی پوش علی جنتی (پسر آية الله جنتی و معاون وزیر کشور کابینه احمدی نژاد ) در مورد اين مدرسه می‏گويد: مدير مدرسه حقانی در بدو ورود من مرحوم شيخ زاده بود. 7 يا 8 ماه كه گذشت (سال 1343) شهيد قدوسی مديريت آنجا را بر عهده گرفت.... (خاطرات علی جنتی، سعيد فخر زاده، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 24). مدرسه حقانی توسط آية الله قدوسی داماد آية الله طباطبايی مديريت و اداره آن مدرسه به عهده آية‏الله بهشتی بود. مديريت مدرسه در سال 1343 بر عهده شيخ زاده بود. اواخر آن سال بر عهده قدوسی نهاده شد. اساتيد اين مدرسه عبارتند از: حجت الاسلام مصلحی (فرزند آية الله اراكی) - آية‏الله سيد حسن طاهری‏خرم‏آبادی - آية‏الله تقوی - آية‏الله محمدی‏گيلانی - آية‏الله مومن - آية الله محمدعلی گرامی - آيت‏الله محسن مجتهدشبستری -آية‏الله جوادی آملی - آية الله جنتی - آية الله خزعلی - آية‏الله انصاری شيرازی و دكتر احمد احمدی (پيشين، صص220-24) نويسنده كتاب خاطرات مصباح يزدی بر خلاف نظر ديگران می‏خواهد او را به اوج برساند به همين دليل می‏نویسد: در راستای تحقق آرمانهای اصلاحی حوزه به ابتكار شهيد آية‏الله دكتر بهشتی و مرحوم آية الله ربانی شيرازی مدرسه نوينی كه با يك برنامه درسی جديد بتواند طلاب كوشا و مستعد را در مدتی كوتاه‏تر با بازدهی و ثمردهی بيشتر تربيت كند، زير نظر مرحوم آية الله العظمی گلپايگانی تاسيس شد. اين مجموعه مدتی در يك ساختمان اجاره‏ای كوچك شروع به فعاليت می‏كند و پس از آن كه ساختمان مدرسه حقانی به همت فرد خيری به نام حاجی حقانی (پدر حقانی سازمان مجاهدين - كتاب خاطرات ميثمی) و جمع ديگری از خيرين به اتمام می‏رسد، تشكيلات آن مدرسه به اين ساختمان انتقال می‏يابد و از مرحوم شهيد آية الله قدوسی برای مديريت مدرسه حقانی دعوت می‏شود. شهيد بزرگوار از روی ذوق و سليقه عالی و دقت نظرشان در شناسايی استادان كارآمد و خلاق، از استاد مصباح برای ارايه درسهايی در مدرسه حقانی دعوت كردند... پس از چهار سال عضويت در هيات علمی مدرسه حقانی و همكاری صميمانه با آية الله دكتر بهشتی و آية الله قدوسی، سرانجام استاد بنا به درخواست شهيد قدوسی مبنی بر شورايی شدن اداره مدرسه به همراه شهيدان قدوسی و بهشتی وآية‏الله جنتی به عضويت هيات مديره آن مدرسه در آمدند و مدت شش سال علاوه بر تدريس و ارايه راهكارهای علمی و فكری به منظور رونق امر تحصيل و آموزش، در امور اجرايی نيز مشاركت فعال داشتند. (همان، ص 241-242) مصباح ، پس از درگيريهايی كه بين او و بهشتی، بر سر دكتر شريعتی و سختگيرهای مصباح پيش آمد، از مدرسه حقانی خارج شد. فاضل ميبدی می‏گويد: گاهی آقای مصباح نسبت به افكار دكتر شريعتی خيلی تند می‏شد . يعنی طوری بود كه حس می‏كردم قضيه دارد از دايره استدلال خارج می‏شود. بعدها اين جلسات مقداری هم سياسی شد و عده‏ای از جوانان انقلابی كه هوادار دكتر شريعتی بودند از بيرون موضع گرفتند و با اين جلسه‏ها مخالفت كردند و دامنه‏اش به مدرسه حقانی كشيد و در آن‏هم باعث اختلاف‏هايی شد. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 50). عبايی خراسانی می‏گويد: البته همين موضع‏گيری‏های آقای مصباح باعث شد تا سرانجام ميان او و شهيد بهشتی اختلاف نظرهايی به وجود آمد و آقای مصباح با خروج از مدرسه حقانی فعاليت هايش را به همراه آقايان خرازی و استادی در قالب موسسه در راه حق ادامه داد. تقريباً تا پس از رحلت امام از صحنه سياسی - اجتماعی ايران بر كنار بود. البته در اين ميان گاه به او برای انجام برخی اقدامات سياسی نيز مراجعاتی می‏شد.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51). در آن سالها، اختلاف دکتر بهشتی و مصباح زياد بود به گونه‏ای كه خود دكتر بهشتی كه از بانيان مدرسه حقانی بود و انگيزه خود از تاسيس اين مدرسه را آشنايی طلاب با علم روز و جهان معاصر قرار داد، بعد از بروز اختلافات با جناح راست مدرسه حقانی به رهبری مصباح يزدی بر سر عقايد دكتر علی شريعتی طی يك سخنرانی در جمع طلاب اين مدرسه گفت: "مدرسه ای كه بخواهد يك مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بی‏جا و متعصب تربيت كند كه نتوانند با همه دو كلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ اين نوع موضعگيريها بسياری از افراد را به ياد چماق های تكفيری می‏اندازد كه در تاريخ درباره عصر تفتيش عقايد كليسا و قرون وسطی خوانده‏اند" (بهشتی- كتاب شريعتی ، جستجوگری در مسير شدن) پرسشی که محل پیدا می کند اینست : ﺁیا اختلاف رفتار بهشتی و همفكران وی با جناح راست مدرسه حقانی ، پس از انقلاب ، بسود مواضع مصباح یزدی حل نشد؟ مصباح يزدی در سخنرانی ای می گويد :" هر جا كه آهنگ مخالفت با ولايت فقيه يا ولی فقيه ساز شده سعی كنيد آن را خاموش كنيد، اگر از روی نادانی است برايش توضيح دهيد و شبهه‏اش را رفع كنيد ولی اگر از روی غرض ورزی است او را خفه كنيد"! (سخنرانی در جمع بسيجيان شهرستان قروه 7 مرداد 81). اينجا "آية الله "كار را تمام می کند و دستور خفه كردن را می‏دهد! اين آية الله وقتی "فتوای" خفه كردن و اين نوع ترور را می داد - در شرع اين آيات عظام حتماً بايد بدون خونريزی صورت گيرد! مثل خفه كردن چندين نفر از نويسندگان جنایتهای سیاسی که گردانندگان سازمان ترور به ﺁنها "قتلهای زنجيره‏ای نام نهادند - که همپالگیهای او ماشین اعدام را سالها بود که به راه انداخته بودند. همان گونه که در بالا دکتر بهشتی در مورد حرکت مصباح گفته بود شاگردان او بلاخره ، همان و بلکه بدتر از ﺁن شدند که بهشتی گفته بود . "آية الله "كه در کارنامه مبازرات انقلابی او ، هيچ اثری به جز هجده نامه و چند شماره نشريه وجود ندارد، در كتاب خاطرات يكی از دوستانش (مصطفی حائری زاده از اعضای فعال هيات موتلفه) مبارز پیگیر می شود . او می نویسد : درست است كه ساواك بالاخره نتوانست ردی از آقای مصباح پيدا كند و ايشان را زندانی سازد. اما ايشان كسی بود كه واقعاً در آن شرايط سال‏های 42-44 از زندگی و همسر و فرزندش و بلكه از همه راحتی اش گذشته بود. نشريه انتقام را ايشان به تنهايی يا به كمك عده‏ای چاپ و منتشر می‏كرد. (همان، ص40) مصباح ، در سال 56 هم، نامه‏ای در حمايت از خمینی امضا نكرد. در توجيه آن، نويسنده خاطرات می‏نویسد: استاد در مورد امضا نكردن نامه سال 1356 در حمايت روحانيون از امام می‏گويد: حقيقت اين است كه من به آورنده نامه اطمينان نداشتم و گرنه امضای بنده در دهها نامه و بيانيه صريح عليه حكومت هست و در اسناد انقلاب هم ثبت شده و برخی نيز نزد خودم است (همان، ص 263) وی بعد از خروج از مدرسه حقانی به موسسه "در راه حق " می‏رود تا آنجا را بسازد!! نويسنده خاطرات او می‏نويسد: برنامه درسی بخش آموزش موسسه " در راه حق " با برنامه درسی مدرسه حقانی متفاوت بود و در واقع برنامه جديدی محسوب می‏شد. در مدرسه حقانی مرحوم بهشتی يك دوره بلند مدت هفده ساله در نظر گرفته بودند كه طلاب مستعد و كوشا از همان ابتدای طلبگی پذيرفته می‏شدند و می‏بايد با نظم و برنامه‏ای متفاوت با برنامه‏های رايج حوزه به تحصيل می‏پرداختند . اما استاد مصباح در موسسه " در راه حق " به دلايلی از جمله كمبود بودجه و امكانات لازم و نيز ضرورت تسريع در آموزش مسائل جديد علوم اسلامی، تصميم گرفتند طلاب علاقه‏مند و زبده‏ای را كه دروس سطح را به اتمام رسانده و مشغول درس خارج شده بودند را جذب نمايد و در يك دوره هشت ساله مبانی انديشه اسلامی و شيوه‏های دفاع از مكتب اسلام را به آنان آموزش دهند. از اين رو شرط پذيرش در اين دوره آن بود كه طلاب جزوه درسی‏ای ارايه كنند كه نشان دهد دست كم دوسال در درس خارج فقه اصول شركت كرده‏اند. (از اينجا بود كه بسياری از نيروهای سركوبگر به سرعت وارد جريانات نابودی انقلاب شدند و مدرك فقاهت و اجتهاد را گرفتند در حالی بايد حدود 20 سال درس می‏خواندند، با مدتی حدود نصف آن مجتهد شدند)....به اين ترتيب اولين دوره آموزش در موسسه در راه حق در سال تحصيلی 54-55 با حدود بيست نفر دانش پژوه آغاز شد... كار آموزش و تحصيل در اين دوره تا اواخر سال 57 و اوايل سال 58 ادامه يافت .با پيروزی انقلاب اسلامی، شرايط ويژه‏ای در كشور پديد آمد كه "استاد" و شاگردانش برای مقابله با تبليغات ضد اسلامی منافقين و گروههای چپ ( به اصطلاح آن روز) ناچار شدند درس‏ها را تعطيل كنند و به دفاع از ارزشهای انقلاب و اسلامی بپردازند (زندگی نامه آيت الله مصباح، ص 248) يكی از روحانيون گروه الف، حجة الاسلام محمدی عراقی است. مسئول سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (همان،ص 251) *از اين زمان بود كه باند حقانی‏های طرفدار مصباح وارد دستگاههای قضايی و اطلاعاتی شدند و انجام جنايات سال 60 به بعد را بر عهده گرفتند . در اين مورد در كتاب خاطرت نويسنده مينويسد: در مقابل اين تبليغات مخرب (گروهك‏های التقاطی) استاد مصباح به دفاع و حمايت فرهنگی از اسلام و انقلاب برخاستند. ايشان درسهای بخش آموزش موسسه در راه حق را تعطيل كردند و طلاب گروه (الف) را كه مشغول تحصيل بودند برای مبارزه، بسيج كردند... به اين ترتيب همه 20 نفر اعضای گروه (الف) درسها و برنامه‏های حوزوی خود را تعطيل كردند و برای مبارزه با تفكرات التقاطی در حد لازم برای تبليغ آماده شدند و به كردستان - گيلان - مازندران - خوزستان - بوشهر رهسپار شدند (یعنی به مقام رسيدند در دادگاهها و زندانها و...) .... (همان، ص‏ص 249 - 50) بعد از آن، "استاد" دست به ايجاد بنيادی جديد زد. نويسنده می‏نویسد: بنياد فرهنگی باقر العلوم محلی بود كه فارغ التحصيلان دوره پنج ساله موسسه در راه حق بتوانند در آن جذب شوند و تحصیل را به صورت تخصصی در يكی از يازده رشته ادامه دهند.( همان، ص 255) . و در نهايت مصباح دست به تاسيس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی زد . در این باره ، نويسنده می‏نويسد: با توسعه امور آموزشی و پژوهشی موسسه "در راه حق " و بنياد فرهنگی باقرالعلوم و گسترش فعاليت‏های طلاب شاغل به تحصيل در گروههای مختلف آموزش و پژوهش، كمبود فضا و امكانات برای ادامه فعاليت‏ها كاملاً محسوس بود و برپايی موسسه‏ای جديد كه امكانات وسيعتری برای تمركز امور ﺁموزشی و پژوهشی داشته باشد ضروری می‏نمود . از اين رو استاد مصباح و شورای تصميم گيری تحت اشراف ايشان بر آن شدند كه خدمت حضرت امام برسند و از ايشان تقاضای مساعدت بيشتری كنند. امام با اين تقاضا موافقت فرمودند و به امر مبارك ايشان برای احداث ساختمان موسسه جديد قطعه زمينی به مساحت هفت هزار متر مربع از طرف ﺁستانه مقدسه حضرت معصومه به استاد مصباح اهدا شد... كه ساخت موسسه در سال 1374 تمام شد (همان،ص257) - كه البته دروغ است طبق گفته آية الله عبايی خراسانی ايشان يكبار آنهم به صورت جمعی به ملاقات آقای خمينی رفته است. * معرفی بهترين شاگردان و دوستان مصباح یزدی : حجت الاسلام ميرسپاه (گروه ارشد مدرسه و عضو حقانی)- حجت الاسلام ابوالحسن نواب (رييس سازمان تبليغات اسلامی و برادر نواب اطلاعاتی كه در بوسنی كشته شد و داماد حجت الاسلام دكتر زارعان)- حجت الاسلام حائری زاده - حجت الاسلام محمد رضا موسوی فراز (از مركزآموزشی و پژوهشی امام خمينی)- حجت الاسلام عجمين - حجت الاسلام قطبی - حجت الاسلام دكتر محمد جواد زارعان (خواهر او همسر ابوالحسن نواب است)- حجت الاسلام معصومی (معاون مركزآموزشی و پژوهشی امام خمينی)- حجت الاسلام ابوالحسن حقانی - حجت الاسلام دكتر رهنما - حجت الاسلام محمد حسين زاده - حجت الاسلام دكتر عباسعلی شاملی - حجت الاسلام علی اكبر مسعودی خمينی - حجت الاسلام شيخ محمد حسين بهجتی اردكانی (امام جمعه اردكان) - حجت الاسلام شيخ علی پهلوانی - آيت الله ميرزا حسين نوری - حجت الاسلام غلامرضا فياضی (از اساتيد ممتاز حوزه علميه قم) - محمود رجبی (معاون و مدير گروه علوم قرآنی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی)- حجت الاسلام سيد محمد غروی (مدير گروه روانشناسی موسسه امام خمينی)- حجت الاسلام‏دكتر مرتضی آقا تهرانی (استاد اخلاق حوزه علميه) - حجت الاسلام محمدی عراقی (رييس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و داماد آية الله مصباح) - حجت الاسلام محسن غرويان. این حجت الاسلام همان کسی است که جدیدا بحث جمهوریت و اسلامیت و بی اعتبار بودن ﺁرای مردم را مطرح کرده است. - حجت الاسلام حسين ايرانی - حجت الاسلام حيدر علی ايوبی - حجت الاسلام عبدالرسول عبوديت - حجت الاسلام محمد رضا طباطبايی مدير جامعه الزهرا - حجت الاسلام ‏نيری یکی از سه قاضی عامل کشتار زندانیان - حجت الاسلام‏صديقی - حجت الاسلام مبشری (رييس دادگاه‏های انقلاب)- حجت الاسلام‏مويدی - حجت الاسلام‏داراب كلايی - حجت الاسلام‏احمد رهنمايی - حجت الاسلام‏دكتر محمد فنايی - حجت الاسلام‏ نمازی - حجت الاسلام‏ دكتر شمالی.. (همان، ص 104) و از ديگر دوستان استاد كه در جلساتی با هم شركت می‏كردند شيخ عزيزالله خوشوقت (يكی از مفتيان جنایتهای سیاسی " قتلهای زنجيره‏ای " و پدر عروس يكی از فرزندان خامنه‏ای) - حجت الاسلام مجيد رشيد پور - حجت الاسلام ‏سيد ابراهيم خسروشاهی - حجت الاسلام شيخ محمد علی واعظ و حجت الاسلام‏سعادت پرور (همان ،ص97) افرادی که نام ﺁنها در بالا ذکر شد ، به احتمال زیاد از افرادی هستند که در انتخابات ﺁینده در ایران که انتخابات مجلس خبرگان است شرکت خواهند کرد و به احتمال زیاد از اعضای خبرگان خواهند شد . مصباح در مورد لباس روحانيت نظر بسيار خاصی دارد كه مستند قولش معلوم نیست : وی در گفتگو با حجت الاسلام دكتر شاملی ، به او كه قصد داشته در تحصيل خارج از كشور لباس نپوشد، گفته است : آيا شما هيچ گاه در وجوب نماز صبح ترديدی كرده‏ای؟ (حجت الاسلام شاملی گفت : " گفتم شما پوشيدن لباس را به اندازه نماز صبح واجب می‏دانيد؟ ) استاد فرمود : " بلی به خاطر آثار و بركاتی كه دارد اين چنين است " (همان، ص79) یکی از توهم ها که مصباح و فرقه اش ساخته اند همین لباس روحانیت است که در قداست ﺁن هیچ شکی برای او و مریدانش وجود ندارد. استاد این لباس را لباس پیامبر و ائمه می داند و می گوید هر کس که این لباس را پوشیده باشد نماینده ﺁنان است و احترام او واجب شرعی است و می گوید این لباس وجودش موجب برکت برای هر قومی است. با وجود این، خود رفتاری متناقض با ادعایش دارد : حجت الاسلام دكتر عجمين از شاگردان مصباح می‏گويد: ابعاد عرفانی شخصيت استاد مصباح به قدری جذاب است كه در يكی از سفرهای خارجی ايشان، يك كشيشش مسيحی پشت سر ايشان به نماز ايستاده بود و بعد از نماز گفته بود من از سجده شما خيلی لذت بردم (همان،ص‏ص 66-65). احتمالاً در يكی از اين سفرها بود كه آية الله به خاطر مسائل عرفانی ، در جشن بالماسكه نيز شركت كرده بودند.گفته می شود که استاد برخی اوقات برای اشنایی با مراسم هالوین به صورت مخفی و با لباس ملبس به لباس ﺁدم های معمولی در این جشن شرکت می کند. نويسنده در كتاب خاطرات در مورد مناظره استاد می‏گويد: جلسات مناظره استاد مصباح و احسان طبری - از سرسپردگان و تئوريسين‏های حزب توده - از نمونه‏های بارز مبارزات ايشان با الحاد است. اين جلسات در بدو پيروزی انقلاب برگزار شد... شايد همين تلاش‏های علمی استاد در نقد ماركسيسم بود كه سبب شد آقای طبری در اواخر عمر خود به اشتباه خويش و خطای تئوری‏های ماركسيسم پی ببرد و به دامان پاك عقيده اسلامی بازگردد. (همان،ص 227) البته خاطره نويس نمی‏نویسد چگونه طبری به دامان " عقیده پاک اسلامی " باز گشت ؟ زيرا همين " بازگشت " را نیز ، در باره سعيدی سيرجانی، ترتیب دادند . بعد معلوم شد با چه روشهای دهشتناکی او را به اصطلاح از نظریاتش" بازگرداندند"! این روش روشی بود که حکم اجرای ﺁن را " استاد " به امثال ﺁقای سعید امامی و فلاحیان و حسینیان و رازینی و پور محمدی و ... ﺁموزش داده بود . * در مورد خشونت و اخلاق مصباح، ابوالحسن نواب ميگويد: ايشان كانون محبت است... چه كسی از زبان ايشان آزار شخصی ديده است ؟ چه كسی از برخورد فيزيكی ايشان خاطره‏ای دارد؟ چگونه می‏گويند ايشان تئوريسين خشونت است ؟ (همان، ص49) در جواب نواب ، بايد نظری كوتاه به دو سه جمله از بيانات ضد خشونت آية الله بيندازيم:البته در بالا اظهار نظرهای او را ﺁورده ایم . کتاب " جنگ و جهاد در قرﺁن " که ناچیز کردن و از خود بیگانه کردن اسلام در بیان خشونت است ، در دسترس همگان است . با وجود این، اظهار نظرهای دیگری از او را می ﺁوریم : - اگر با دلايل قطعی برای مردم ثابت شد كه توطئه‏ای عليه نظام اسلامی در كار است و می‏خواهند اين نظام را براندازند، ديگران به هر دليلی هم توجه ندارند، يا صلاح خودشان نميدانند، اگر مردم قطعيت پيدا كردند خودشان اقدام بايد بكنند، اين هم از مواردی است كه خشونت جايز است . (ويژه نامه لثارات الحسین برای مصباح - 11 شهريور 1378) - اما اين شياطين فراموش كرده‏اند و خيال كرده‏اند با تبليغ تساهل و تسامح، غيرت نواب صفوی‏ها و فداييان از بين رفته است. غافل از اينكه آن روح الان هم در پيكر جوانان بسيجی ما وجود دارد. البته در آن زمان كسی كه كتاب ورجاوند بنياد را نازل كرد به دست فداييان اسلام به درك واصل شد و امروز جانشينان كسروی در صدد هستند دين، كتاب و پيامبر جديدی را عرضه كنند و دارند كتابهای كسروی را تجديد چاپ می‏كنند. (لثارات الحسين، شماره70، ص 2) * "آية الله "دروغهای جالبی در مورد چمدانهای پر از دلار خارجی‏ها برای روزنامه نگاران را به سطح جامعه كشاند ولی هرگز نتوانست حتی يك دلار از آنها را ثابت كند و مشكلی هم برای او پيش نيامد زيرا وی يكی از محكمات دين اسلام است . آية الله محسن مجتهد شبستری می‏گويد: مسئله اهانت به آقای مصباح و شخص نيست. بلكه منظور اهانت به احكام اسلام است چون ايشان از محكمات اسلام دفاع می‏كند. (زندگی نامه آية الله مصباح، ص 284) *نظریه حرکت قسری و ترور: - او واضع نظریه " حرکت قسری " است. در این "نظریه" او از نظریه "قهر که مامای تاریخ است " پیروی می کند . به احتمال نزدیک به یقین ، احسان طبری از این پیرو فلسفه یونانی چیزی نیاموخت اما او از نظریه خشونت استالینی همه چیز ﺁموخت. هرچند پیرو فیلسوفان یونانی معروف به " فیلسوفان جانبدار استبداد " است که معتقد بودند بعلت نادانی مردم ، به هدف خوب ، با خشونت باید رسید. پس، نیازی به ﺁموزش نداشت. جز اینکه ﺁئین خشونتی که استالینیستها باب کردند ، توجیه روز پسند خشونت را در اختیار او گذاشت: -" استاد" در حال حاضر مسئول مبارزه با كليه نيروهای آزاد انديش است . علاوه بر آن در حال انقلاب فرهنگی می‏باشد .در عين حال ، به همراه ذوالقدر و باهنر و مجتبی هاشمی و... در شورای هماهنگی نيروهای انقلاب اسلامی در حال برنامه ريزی سركوب آزادی در ايران است. استاد که برای بر سر کار ﺁوردن احمدی نژاد بسیار کوشید، قصد دارد ایران را با افکار و ایده های خود به نابودی بکشاند . - فتوی دادن نيز از كارهای اساسی "استاد "می‏باشد . در مورد جنایتهای سیاسی ، به اصطلاح قتل‏های زنجيره‏ای ، تعدادی از فتواهای قتل‏ را" استاد "صادر کرده است : در اعترافات سعيد امامی در جلد 16 پرونده صفحه 384 هنگامی كه بازجو از وی سؤال می‏نمايد آيا اعدامها رويه امنيتی داشت و با حكم "حفظ نظام از واجبات است" انجام می‏شد يا حكمهای موضوعی نيز داشت؟ جواب می‏دهد: فلاحيان با وجود آنكه خود حاكم شرع بود، اما معمولا" و در موارد حساس احكام حذف محاربان را شخصا" صادر نمی‏كرد. او اين احكام را از آية‏الله خوشوقت (پدر يكی از عروسهای آقای خامنه‏ای و دوست نزديك آية الله استاد! مصباح) - آية‏الله مصباح، آية‏الله خزعلی، آية‏الله جنتی و گاها" نيز از حجة‏الاسلام محسنی اژه‏ای دريافت می‏كرد و بدست ما می‏داد. ( این اشخاص شاخه "روحانی " سازمان ترور را تشکیل میدهند ) ما فقط به آقايان اخبار و اطلاعات می‏رسانديم و بعد هم منتظر دستور می‏مانديم . مثلا" وقتی باخبر شديم كه حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولايت امر اهانت می‏كند. آن را ارجاع داديم و بلافاصله دستور آمد كه همه رفت و آمدهای ايشان را زير نظر بگيريد و از مكالمات و ملاقاتهای ايشان نوار تهيه كنيد. ما هم بمدت يكسال همين كار را كرديم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه يك طرفه بدی وارد شده بود كه برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحيان به من ابلاغ كرد مضطرب شدم و حتی به ترديد فرو رفتم. دو روز بعد، همراه با آقای فلاحيان به ديدار آية‏الله مصباح رفتيم، آقايان محسنی اژه‏ای و بادامچيان هم آنجا بودند البته بعدا" حاج آقا خوشوقت هم از بيت آمدند آنجا و نظر جمع بر اين بود كه نبايد به كسانی كه با ولی امر مسلمين خصومت می‏كنند، رحم كرد ... * "استاد " در توجيه امور مربوط به ترور و قتل و اينكه ابتدا دستور باشد و يا بعد از ترور، مفتی تاييد كند ، برغم ممنوعیت ترور در اسلام ، با جعل معنی برای کلمه ( ارهاب) و با جعل تاریخ، دلیل، می تراشد و به شرح زیر " حکم دینی " جعل می کند : " ابولوءلوء پيش حضرت علی می رود و میگويد كه خليفه وقت دارد به اسلام خيانت میكند و من میخواهم او را بكشم. شما به عنوان ولايت اجازه می دهيد؟ حضرت علی به او نگاه میكند و میگويد : تو به وظيفه ات عمل كن. من به تو چيزی نمیگويم. ابولوءلوء خليفه را میكشد، پيش حضرت علی برمیگردد و می گويد كه من خليفه را كشتم و حالا دنبال من هستند تا مرا بكشند. حضرت علی میگويد كه تو به وظيفه ات عمل كرده ای . او را به كاشان میفرستد و هميشه هم از عطايای ولايت بهره مند بوده است. مصباح ادامه میدهد : ما در قبال سكوت مقام ولايت مسئوليم. * نظر فرقه در مورد دکتر علی شریعتی : محمد یزدی در جريان دكتر شريعتی دست به افشای عده‏ای از همرزمان خود می‏زند و می‏نویسد: " در بين دوستان بنده آية الله مصباح جبهه‏گيری تندی عليه دكتر شريعتی نمود و در كمال صراحت عليه دكتر اقدام به مبارزه فرهنگی نمود . بنده به ايشان اعتراض كردم كه من بر اين باورم كه شيوه شريعتی بسيار خطرناك است، اما لزومی نمی‏بينم كه با تندی و صراحت با اين قضيه برخورد كنيم . آقای مصباح گفت قضيه حساس‏تر از اين حرفهاست كه شما گمان می‏كنيد." ( کتاب خاطرات ﺁیت الله یزدی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص 227) و باز در اين مورد مینویسد: " در جريان شريعتی و مرحوم مطهری كه در ميان مردم به خصوص جوانان فرهنگ دوست، شكافی ايجاد كرده بود، جامعه مدرسين جلسات متعددی تشكيل داد و بحثهای مسبوطی مطرح كرد. آقای مصباح در آن ماجرا قائل به ديدگاه خاصی بودند و بقيه اعضای جامعه در برابر ايشان قرار داشتند. جلسه مزبور منزل آية الله حسين نوری همدانی (مصباح داماد ايشان است - برادر نوری همدانی از اعضای پر و پا قرص دوره ها با سيد مصطفی خمينی بود). تشكيل شده بود و بحث به مرز كفر و ايمان رسيده بود. در آن جلسه آقايان: محمد محمدی گيلانی، مظاهری و سيد علی اكبر موسوی يزدی هم حضور داشتند. ای كاش در آن جلسه ضبط صوتی بود تا گفتگوها را ضبط می‏كرد كه در اين صورت نواری به ياد ماندنی الآن وجود داشت. بعضی‏ها صريحاً شريعتی را تكفير می‏كردند و بعضی ديگر نظر ملايمتری داشتند و او را مسلمان درجه يك می‏دانستند. بنده مامور شده بودم كه طرفداران دو نظريه متضاد را در مورد شريعتی در كنار هم جمع كنم تا به نظر مشتركی برسيم. درآن جلسه افرادی كه با كفر و تكفير شريعتی مخالف بودند از نظرات مرحوم ملاصدرا ياد می‏كردند و می‏گفتند: نه مگر اين كه اين محقق هم در كتاب اسفارش نظرات ظاهراً كفرآميزی را مطرح كرده است؟. آيت الله جوادی آملی هم در اين جلسه حضور داشتند و از آقای وحيد خراسانی (پدر زن صادق لاريجانی) هم با آنكه عضو جامعه نبودند، به دليل نقش داشتن ايشان در مسائل، دعوت به عمل آمده بود. بنده به خاطر دارم كه در آن جلسه، وقتی بحث به طول انجاميد عرض كردم: بحث و اختلاف علمی هميشه درحوزه‏ها بوده و خواهد بود. اما اين جلسه يك جلسه علمی نيست و بيشتر رنگ سياسی - اجتماعی دارد. بر اين اساس پيشنهاد شد كه اين جمع به طور يكپارچه نظر خود را راجع به مسلمان يا كافر بودن شريعتی اعلام كند. خوشبختانه اين پيشنهاد پذيرفته شد و پس از شور و مشورت آقايان به اين نتيجه رسيدند كه اعلام كفر در مورد شريعتی بازتاب خوبی ندارد و در كل به مصلحت اسلام و مسلمين نيست. (یعنی مصلحت را در نظر گرفتند وگرنه آنها شريعتی را كافر می‏دانند). بنده خودم در آن جلسه به برخی از دلايلی كه به عنوان شاهد بر كفر شريعتی ذكر شد، پاسخ گفتم و عرض كردم: كسی كه وارد گود تحقيق می‏شود حق دارد كه راجع به مسائل نظر دهد . مگر علمای بزرگ چنين حقی را ندارند؟ البته بايد دقيقاً بررسی شود كه لغزشهای شريعتی در چه مسائل فرعی و جزئی است و هدف او از انكار بعضی مسائل يا اهانت به بعضی از علماء چيست؟ آنچه مسلم است اين است كه اينها به تنهايی دليل بر كفر و زندقه نمی‏شود... خوشبختانه در آن جلسه موفق شدم كه جرات تكفير شريعتی را از آقايان گرفتم. سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه دخالت آقايان در اين مقوله - چه اثباتاً يا نفياً - موجب بزرگ شدن قضيه خواهد شد. بنابراين بهتر آن است كه جامعه مدرسين در اين رابطه دخالت نكند. ... بعد از آن قرار بر سكوت نهاده شد، مطرح گرديد كه آقای مصباح يزدی كه در جلسه حضور ندارد احتمالاً به فعاليتهای خود عليه شريعتی درجلسه آقای اسلامی ادامه خواهد داد. در اين خصوص چه كنيم؟ عنوان شد كه تكليف كردن آقای مصباح به سكوت صحيح به نظر نمی‏رسد و ايشان تكليف خود را بهتر می‏داند... وقتی موضوع به اطلاع آقای مصباح رسيد ايشان گفتند من دست از برنامه هايم عليه شريعتی بر نمی‏دارم چون به شدت از اين جهت احساس خطر می‏كنم... حاصل صحبتهايی كه در جلسه جامعه مطرح شد از طريق آقای سيد علی محقق فرزند مرحوم داماد (كه خود داماد آيت الله حائری بود. كه عضو بود و با شهيد مطهری نسبت فاميلی داشت) به اطلاع آن شهيد رسيد و ايشان هم همچنان بر اين عقيده خود پای فشردند كه من ديگر به حسينيه ارشاد نخواهم رفت... در ميان جمع ما برخی كسان همچنان بر اين اعتقاد باطنی خود پای می‏فشردند كه اظهاراتی همچون اظهارات شريعتی موجب خروج از دين است. تازه اگر هم نتوان او را كافر دانست، مسلمان دانستن او هم صحيح نيست.... در ميان فضلای حوزه علميه قم، اختلافات زيادی راجع به شريعتی وجود داشت. برخی از افراد قائل به ارتداد او بودند و حتی جواز قتل او را صادر كرده بودند.(گفته می‏شود مصباح يكی از اين افراد بود). برخی ديگر دقيقاً بر عكس او را يك سخنران اسلامی و مفيد به حال جامعه می‏دانستند و بر اين عقيده بودند كه شريعتی دست كم جوانان اين مرز و بوم را از مراكز فساد و فحشا و سينماها جدا می‏كند و به دامن اسلامی می‏اندازد و اين خود خدمت بزرگی است و روحانيت اگر راست می‏گويد دست جوانان به راه آمده توسط شريعتی را بگيرد و باقی راه را به آنها نشان دهد....مراجع تقليد در قم تا آنجا كه من اطلاع دارم با شريعتی مخالف بودند به خصوص بعد از اظهارات او راجع به مرحوم مجلسی در كتاب تشيع علوی و تشيع صفوی... بنده خود شخصاً نسبت به دكتر شريعتی بر اين باور نيستم كه او نعوذ بالله غير مسلم است ولی مسلمانی است كه رسوبات فكری موجود در محيط تحصيلی او در عمق انديشه‏اش جا گرفته بود و رهايش نمی‏كرد. از سويی دوست داشت مروج دين باشد و از طرف ديگر نمی‏خواست از افكار شكل يافته‏اش دست بردارد. او خود را مرهون اساتيد غربی‏اش می‏دانست و حتی خود تصريح می‏كرد كه من دين شناس نيستم و تنها در خصوص جامعه‏شناسی مهارت دارم. به نظر می‏رسد كه او يك نگاه بيرونی به دين اسلام دارد و شناخت عميقی نسبت به دين آنگونه كه خيلی‏ها در مورد او گمان می‏كنند نداشت. " خاطرات ایت الله یزدی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی - (کتابهمان، ص‏ص 281-2-3-4-5) برای روشن‏تر شدن ديدگاه برخی از اين افراد (روحانيون) به نظرات برخی از آنها نظر می‏اندازيم: حجة الاسلام مسعودی خمينی- یکی از شاگردان مصباح یزدی و از افرادی که به فرقه مصباحیه نزدیک است - در مورد شريعتی می‏گويد: " در ميان كتاب‏های شريعتی، كتاب كوير كتاب عجيب و غريبی است و من به درستی متوجه نشدم كه نويسنده در صدد بيان چه مطلبی است. نظر من اين بود كه دكتر شريعتی، عنصر بسيار خوبی است . بعد نظر آقای مصباح را جويا شدم. با تندی گفت: تو چرا اين حرف را می‏زنی و با اين فرد موافقت می‏كنی؟ گفتم چرا؟ گفت مگر تو نمی‏دانی او كيست؟ گفتم نه. گفت با مطالعه كتابهايش معلوم می‏شود. گفتم كتابهايش را خوانده‏ام و موارد محدودی هم اشكال پيدا كردم حالا نظر شما چيست؟ گفت به نظر من شريعتی يك انسان منحرف و بسيار مضر برای اسلام و انقلاب است تو روی چه حسابی او را خوب می‏دانی؟ بعد آقای مصباح، اشكالاتی را كه من به كتاب اسلام‏شناسی وارد كرده بودم مطالعه و تاييد كرد و گفت اشكالات خوبی گرفته‏ای من هم نظرم همين موارد است به اضافه مواردی ديگر. " او می نویسد: " به نظرم رسيد كه امام طی مرقومه‏ای برای آقای مطهری ابراز كردند كه شريعتی را تعديل يا اخراج كنيد البته يقين نداشتم كه امام چنين جمله‏ای را فرموده باشند. حتی بعد از اينكه امام به قم آمدند در صدد بودم كه از خود ايشان سئوال كنم ولی موقعيت فراهم نشد. " ( خاطرات مسعودی خمينی، جواد امامی، 1381، مركز استاد انقلاب اسلامی، ص 347-8). ) مسعودی خمينی می‏نویسد: " بعد از اينكه هويت شريعتی و انحرافات او اندكی خودش را نشان داد، در اولين فرصت كه به سيرجان برگشتم علم مخالفت را با او برافراشتم و در جلسات دوشنبه كه با جوانان شهر داشتيم هر بار بخشی از نقدهايی كه بر كتابهای شريعتی نوشته بودم برای حضار می‏خواندم و علنا ابراز می‏كردم. وی ادامه می‏دهد: يكی از خصوصيات دكتر شريعتی كه واقعاً برای اسلام و انقلاب مضر بود مخالفت او با روحانيت بود اگر در كتابهای ايشان دقت كنيد اين معنا را به وضوح می‏يابيد. ايشان عميقاً به اسلام منهای روحانيت می‏انديشيد." (همان، ص 350) از افراد ديگری كه خود مظهر جهالت است، حجة الاسلام دعاگو سخنگوی ستاد ائمه نماز جمعه تهران است. او می نویسد : " از اشكالات شريعتی نداشتن تعهد شايسته مانند يك انقلابی مسلمان نسبت به مسائل شرعی بود، به گونه‏ای كه افراد مختلف نقل می‏كردند مرحوم دكتر شريعتی پايبندی عملی شايسته و در شان انقلابی نسبت به بعضی از وظايف عبادی نداشت و مثل افراد سهل انگار عمل می‏كرد به عبارت ديگر آن تعبدی كه يك مسلمان به معنی واقعی نسبت به تكاليف شرعی دارد مرحوم شريعتی نداشت . به همين دليل ايشان از لحاظ معنوی و عرفانی نمی‏توانست الگويی برای نسل جوان ما باشد . " ( خاطرات حجة الاسلام دعاگو، ص 206) البته اگر دكتر شهيد نمی شد مسلما بعد از انقلاب توسط همين افراد اعدام ميشد. "آية الله"خزعلی مانند ديگر دوستانش در مورد دكترشريعتی ميگويد: به همين علت اجانب برای ما حسينيه ارشاد ساختند. يادم می‏آيد مؤمنين آن جا را يزيديه اضلال می‏خواندند. چون حمله به دستگاه پهلوی چاشنی روز بود، بعضی مواقع به رژيم در حسينيه ارشاد حمله می‏شد . اما اين برای اغفال مردم بود. با شروع كار حسينيه كم‏كم در مساجد تفرقه و اختلاف وارد شد می‏خواستند در بين مردم چنين چيزی را جا بيندازند كه روشنفكر جايش در حسينيه ارشاد و واپس گرا جايش در مساجد است. در حسينيه ارشاد، دختر و پسر جوان و دانشجويان جمع می‏شدند كه البته خود يك خطر بود. مرحوم مطهری و حضرت امام با اقدامات و سخنان خود اين توطئه را خنثی كردند. حسينيه ارشاد در حال ضربه زدن به وحدت بين دانشجو و روحانی و ديگر گروهها و دسته‏های مردم بود. مرحوم مطهری نخستين كسی بود كه پی برد حسينيه ارشاد خلاف ارشاد مردم حركت ميكند . يك روز ايشان به من و مرحوم هاشمی نژاد گفت: من نسبت به آينده اسلام احساس خطر می‏كنم چون اين شريعتی و دوستانش مطالب ساده اسلام را نمی‏فهمند. مرحوم مطهری مستقيم و غير مستقيم خطر مذكور را در مجامع و مجالس بازگو كرد و حتی اين مسئله تا حدودی منجر به انزوای ايشان گرديد. ( همان اثر، ص135). وی ادامه می‏دهد: البته اكنون اذهان مردم و جوانان نسبت به دكتر شريعتی روشن شده است. افراد انقلابی ما گاهی او را در رديف مطهری و بهشتی قرار می‏دادند كه البته برای من تأثر آوربود. وی ادامه می‏دهد: آن زمان اگر حرفی می‏زديم ممكن بود برخی تصور كنند چون شريعتی را به چشم يك رقيب می‏بينيم اين نظر را درباره او داديم . ولی اكنون وضعيت تغيير پيدا كرده است می‏توانيم واقعيت‏ها را به مردم بگوييم (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلی، ص137) . وی خاطره‏ای دارد از دكتر شريعتی كه جالب است. می‏گويد: دريك جلسه‏ای كه اينجانب، شهيد مطهری، شهيد بهشتی، شهيد مفتح و آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتند (در منزلی نزديك سيد خندان در خانه فردی به نام صادق پيراهن دوز) ما تعرضاتی به شريعتی - كه در آن جلسه نيز حضور داشت - كرديم. البته مرحوم بهشتی تعرضاتش غير صريح بود . ولی من و شهيد مطهری صريح و روشن عليه شريعتی موضع‏گيری كرديم. دكتر شريعتی در اين جلسه ادعا كرد كه من پشتيبان روحانيت هستم. مرحوم مطهری ضمن رد سخنان او گفت: شما ادعا ميكنيد كه وحدت حوزه و دانشگاه را شما بنا نهاده‏ايد. ولی واقعيت اين است كه آقای طالقانی اين كار را بيست و چند سال قبل انجام داد. شما به اندازه يك خربوزه فروش هم برای روحانيت احترام قائل نشديد. چون شما گفته‏ايد روحانيون اگر صدای خوبی داشته باشند روضه خوان می‏شوند، اگر نداشته باشند و استعداد مختصری داشته باشند مسئله گو می‏شوند و اگر اين دو را نداشته باشند امام جماعت می‏شوند.(خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلی، ص136).

No comments:

Post a Comment