انقلاب اسلامی : خواننده این فصل را در دو قسمت مطالعه می کند . در قسمت اول زندگی نامه سیاسی و چگونگی شکل گرفتن طرزفکر او بر محور قدرت و در قسمت دوم ، چند خبر گویای طرزفکر و صداقت امروز او زندگی نامه سیاسی محمد تقی گیوه چی معروف به مصباح یزدی مروج مرام خشونت : او درسال 1313 به دنیا ﺁمده است . از افرادی است كه حتی يك روز در تاريخ انقلاب ايران دستگير نشد و علاوه بر آن تنها در تاريخ مبارزاتش 18 نامه و بيانيه را امضا كرده است. و در كوران انقلاب جايی نداشت و تنها برای نابودی نسل جوان ايران وارد صحنه شد. اعضای فرقه او ،او را استاد خطاب می کنند. تئوری خشونت را او به دستور و همکاری خامنهای جعل و به اسلام نسبت داده است . متفكر اصلی انصار حزب الله و "ارزشیون" و امام زمانی ها و تروريستهای وزارت اطلاعات و روحانيت سركوبگر است. * وضعيت زندگی، دوران كودكی و خانوادگی و مالی او : نويسنده كتاب زندگی نامه او، در مورد وضعيت زندگی اومی نویسد: زندگی پدر و مادر استاد در منزل ميراثی مادرشان با سختی بسيار میگذشت. مادر با كمك خالهها در خانه جوراب میبافتند تا پدر برای گذران زندگی جورابها را در مغازه بفروشد . اين شغل بسيار كم درآمد بود به طوری كه پدر میبايست هر از چندی مبلغی قرض میكرد تا به زندگیش سامان دهد. (زندگینامه آية الله مصباح، ص 19). خود" استاد" مرام خشونت میگويد: يادم میآيد بهترين غذايی كه دوست داشتيم و هفتهای يك مرتبه میخورديم اين بود كه با برادرم از مدرسه كه میآمديم، دو ريال و ده شاهی سرشير میخريديم و مادر كمی آب قند درست میكرد و با اين سرشير قاطی میكرد و اين بهترين شام آخر هفته بود.(همان، ص 19) و اما افسانه تولد او : بيش از تولد محمد تقی، مادرش خواب میبيند كه قرآن به دنيا آورده است. با نگرانی خواب خود را نزد معّبری به نام سيد محمد رضا اماميه كه از علمای يزد بود باز میگويد. سيد در پاسخ میگويد: فرزندی كه متولد میشود پسر است و بشارت باد كه او عالم و حامی قرﺁن خواهد شد (همان، ص20) در اینجا دیده می شود زندگی نامه سازان برای اسطوره ساختن از یکی از بی باک ترین افترازنندگان به قرﺁن، همان کار را می کنند که در باره بسیاری از جنایتکاران بزرگ کرده اند : افسانه ساختن برای تولد . این شخص نیز ﺁنچه در بیداری می کند، برانیگختن به جنایت و پرداختن به فساد مالی و فساد سیاسی ( علاوه بر ترویج خشونت، واجب کردن تقلب در انتخابات ) ، است . ناگزیر می باید با خواب ها، جنایت و فساد پیشگی را پوشاند . محمدتقی نوجوان در سال 1325- 26 دوره ابتدايی را به پايان برد. و وارد مدرسه شفيعيه شد و در سال 1330 به همراه خانواده همگی راهی نجف شدند . ولی سال بعد به ايران بازگشتند. او بعد میخواست به قم برود ولی وضع مالیش خوب نبود. منتهی او معتقد بود: درس خواندن در حوزه يك واجب شرعی است كه رضايت والدين در آن دخالتی ندارد.! (همان،صص 23-24) برادر كوچكتر محمدتقی... يك چراغ فيتيله و يك قابلمه و يك قاشق و يك قوری فلزی برای برادر خود خريد تا با خيال آسودهتر در قم زندگی كند و درس بخواند.(همان، ص 24). او در سال 1332 به قم رفت . ولی جايی برای سکنی پيدا نكرد. او میگويد: نهايت كمكی كه خانواده میتوانستند به من بدهند ماهيانه 20 تومان بود كه آنهم به طور مرتب نمیرسيد و گاه میشد كه حتی يك لقمه نان هم برای شب نداشتم. طوری برنامه ريزی كرده بودم كه روزی 6 تا 7 قران بيشتر خرجم نشود كه اين پول يك نان سنگك و يك سير پنير میشد. (همان،ص 26). نويسنده كتاب خاطرات او مینويسد: محمدتقی چنان مشتاق دانستن بود كه همه ساله در امتحانات پايانی شاگرد ممتاز مدرسه شناخته میشد...(همان، ص 20) او در چنين وضعيتی زندگی و دوران مدرسه و شروع طلبگی را طی میكرد و به لحاظ مالی خود و خانواده اش به شدت در تنگنا بودند مانند ديگر روحانيون آن زمان. محمد تقی با خانواده "آية الله " نوری همدانی وصلت كرد كه حاصل آن ازدواج ،يك دختر و دو پسر است. درباره پسران او گفته میشود كه هر دو تحصيلات حوزوی دارند و يكی از آنها چند سالی نيز در دانشگاه مكگيل كانادا تحصيل كرده است. دختر او نيز همسر "حجت الاسلام" محمدی عراقی رييس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است. (مجله گزارش شماره 131-133، ص 49) سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی یکی از سازمانهای تحت پوشش اعزام نیروهای تروریستی به خارج از کشور بوده است و نیروهای مخصوص ترور در پوشش رایزنی های فرهنگی به کشورهای مورد نظر اعزام می شدند و زمینه را برای ترور نیروهای سیاسی و مخالف ﺁماده می ساختند. * مبارزات گیوه چی در مدرسه حقانی و جريانات بعد از انقلاب : بر اساس نوشتههای كتاب خاطرات او، مبارزات" استاد "چندين مرحله داشته است!: 1 - ماجرای انجمنهای ايالتی و ولايتی برگزاری جلسات بحث و مشورت در جهت تاييد مبارزه عليه اين تصويب نامه (همان،ص199) 2 - چاپ مخفيانه اعلاميهها و سخنرانیهای امام ( همان ، ص 201) 3 - ارسال نامه خدمت امام در زندان قيطريه (همان،ص200) 4 - اعزام به مسافرتهای تبليغاتی از سوی امام؟! جهت تنوير افكار عمومی شهرها، قبل از 15 خرداد 42. (همان، ص202) نویسنده خاطرات می نویسد : بعد از قيام پانزده خرداد و آغاز نهضت اسلامی، فضلای حوزه به پيشنهاد استاد مصباح تصميم گرفتند برای مبارزه عليه دستگاه حاكم و پيشبرد اهداف نهضت تشكل منظمی پديد آورند. يازده نفر جمع شدند از فضلای حوزه.... مصباح يزدی - ربانی شيرازی - قدوسی - مشكينی - هاشمی رفسنجانی - آذری قمی - امينی اصفهانی - علی خامنهای - محمد خامنهای - مهدی حائری تهرانی . اين تشكل بعد از پيروزی انقلاب جامعه مدرسين حوزه علميه قم را تاسيس كردند. (همان،ص 204) - البته اكثر ﺁقايان بالا معتقدند كه خود به تنهايی پايه گذار اين قضيه بودهاند. در حالی كه يكی از دوستان او حجة الاسلام عبايی خراسانی میگويد: بخش اول از دوره دوم فعاليتهای آية الله مصباح با هيجانات سياسی 1342 شروع شد. ولی زود خاتمه يافت و به گواه اظهارات مطلعين عمر اين فعاليت به يكسال نيز نرسيد. آقای مصباح جزو كسانی بود كه در سالهای 42 و 43 برخی از اطلاعيههای آن زمان را امضاء كرده است . ولی بعد از آن ديگر اسم ايشان نيست و طی اين 15 سال اسمی از آقای مصباح يزدی نيست. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 49). یکی از کارهایی که گفته می شود مصباح قبل از انقلاب انجام داده است ، انتشار مجله ای است به نام انتقام . او در ادامه از مبارزات خود میگويد : به اقتضای وفای به آن عهد من تا به حال به ياد ندارم كه همكاران آن (نشريه انتقام يكی از دو نشريهای است كه او و روحانيون ديگر انتشار دادهاند) را معرفی كرده باشم، البته حالا شايد بتوان گفت كه آن سوگند انصراف دارد ولی احتياطاً چون عهد و پيمانی در كار بوده از معرفی آنان خودداری میكنم، به هر حال جمعی از ارادتمندان خالص امام بودند و ارتباطی با بيوت ديگر نداشتند. اين نشريه را به راه انداختند و تقريباً بدون مبالغه نود درصد زحمات آن به عهده خود بنده بود. (همان، ص209) بعد ساواك در موردی نسبت به استاد مظنون میشود. طبق نوشته نويسنده :آية الله مصباح ، پس از به دست آوردن سرنخهايی از ايشان (به عنوان مظنون) ، به روستای فيض آباد در حوالی آشتيان متواری شدند و در آنجا ظرف مدت يكی دو هفته دستخط خود را تغيير دادند (همان، ص213) آيةالله هرگز دستگير نشد تنها يكبار جهت پاسخگويی به برخی سئوالات احضار شد. (همان، ص215) از" استاد "به جز اطلاعيهها و بيانيههای زير ديگر اطلاعی در دست نيست . او بعد از آن به تدريس پرداخت و از كل مسائل و حركات انقلابی دور شد و هيچ ارتباطی با خمینی، بر خلاف نوشتههای كتاب، نداشت . عبايی خراسانی میگويد: ايشان با امام ارتباط خاصی نداشتند بلكه من نكتهای را بگويم که در عرض اين مدت كسانی خدمت امام رفتند - در صحيفه نور ثبت شده است - حتی از من به عنوان يك طلبه كوچك چند بار اسم آمده است اما تنها يك نوبت آقای مصباح، آن هم با آقای قرائتی با يك عده از مسئولين در مورد مسالهای فرهنگی پيش امام رفتند و از همين معلوم میشود كه ايشان با امام معشور نبوده اند . بلكه فقط يكبار با يك جمعی رفتهاند. اين مساله شاهد آن است كه ايشان بعد از آن زمانی كه منزوی شدند ديگر وارد صحنه انقلاب نشدند و در كنار بودند. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 52). عبايی خراسانی ادامه میدهد : انزوای آقای مصباح ادامه داشت تا اينكه به عنوان ايدئولوگ انقلاب مطرح شد. چه خودش، خود را مطرح كرده باشد و يا ديگران او را مطرح كرده باشند كه اين موضوع حائز اهميت است به اين دليل كه ايدئولوگ انقلاب بايستی خود با انقلابيون همراه بوده باشد. حال ﺁنکه آقای مصباح كه منزوی بود و اصلاً وارد انقلاب نبود.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51.) در كل با توجه به اسناد موجود انقلاب اسلامی مصباح تنها 18 امضا پای اطلاعيهها و اعلاميهها زده است . * تشكيل مدرسه حقانی : در مورد مدرسه حقانی سخن بسيار است. اين مدرسه از پايههای استبداد در ايران و به وجود آورنده نيروهای ضد آزادی است،(در مورد اين مدرسه، مطلب جداگانه در نشریه انقلاب اسلامی درج شد ). حجة الاسلام شخصی پوش علی جنتی (پسر آية الله جنتی و معاون وزیر کشور کابینه احمدی نژاد ) در مورد اين مدرسه میگويد: مدير مدرسه حقانی در بدو ورود من مرحوم شيخ زاده بود. 7 يا 8 ماه كه گذشت (سال 1343) شهيد قدوسی مديريت آنجا را بر عهده گرفت.... (خاطرات علی جنتی، سعيد فخر زاده، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 24). مدرسه حقانی توسط آية الله قدوسی داماد آية الله طباطبايی مديريت و اداره آن مدرسه به عهده آيةالله بهشتی بود. مديريت مدرسه در سال 1343 بر عهده شيخ زاده بود. اواخر آن سال بر عهده قدوسی نهاده شد. اساتيد اين مدرسه عبارتند از: حجت الاسلام مصلحی (فرزند آية الله اراكی) - آيةالله سيد حسن طاهریخرمآبادی - آيةالله تقوی - آيةالله محمدیگيلانی - آيةالله مومن - آية الله محمدعلی گرامی - آيتالله محسن مجتهدشبستری -آيةالله جوادی آملی - آية الله جنتی - آية الله خزعلی - آيةالله انصاری شيرازی و دكتر احمد احمدی (پيشين، صص220-24) نويسنده كتاب خاطرات مصباح يزدی بر خلاف نظر ديگران میخواهد او را به اوج برساند به همين دليل مینویسد: در راستای تحقق آرمانهای اصلاحی حوزه به ابتكار شهيد آيةالله دكتر بهشتی و مرحوم آية الله ربانی شيرازی مدرسه نوينی كه با يك برنامه درسی جديد بتواند طلاب كوشا و مستعد را در مدتی كوتاهتر با بازدهی و ثمردهی بيشتر تربيت كند، زير نظر مرحوم آية الله العظمی گلپايگانی تاسيس شد. اين مجموعه مدتی در يك ساختمان اجارهای كوچك شروع به فعاليت میكند و پس از آن كه ساختمان مدرسه حقانی به همت فرد خيری به نام حاجی حقانی (پدر حقانی سازمان مجاهدين - كتاب خاطرات ميثمی) و جمع ديگری از خيرين به اتمام میرسد، تشكيلات آن مدرسه به اين ساختمان انتقال میيابد و از مرحوم شهيد آية الله قدوسی برای مديريت مدرسه حقانی دعوت میشود. شهيد بزرگوار از روی ذوق و سليقه عالی و دقت نظرشان در شناسايی استادان كارآمد و خلاق، از استاد مصباح برای ارايه درسهايی در مدرسه حقانی دعوت كردند... پس از چهار سال عضويت در هيات علمی مدرسه حقانی و همكاری صميمانه با آية الله دكتر بهشتی و آية الله قدوسی، سرانجام استاد بنا به درخواست شهيد قدوسی مبنی بر شورايی شدن اداره مدرسه به همراه شهيدان قدوسی و بهشتی وآيةالله جنتی به عضويت هيات مديره آن مدرسه در آمدند و مدت شش سال علاوه بر تدريس و ارايه راهكارهای علمی و فكری به منظور رونق امر تحصيل و آموزش، در امور اجرايی نيز مشاركت فعال داشتند. (همان، ص 241-242) مصباح ، پس از درگيريهايی كه بين او و بهشتی، بر سر دكتر شريعتی و سختگيرهای مصباح پيش آمد، از مدرسه حقانی خارج شد. فاضل ميبدی میگويد: گاهی آقای مصباح نسبت به افكار دكتر شريعتی خيلی تند میشد . يعنی طوری بود كه حس میكردم قضيه دارد از دايره استدلال خارج میشود. بعدها اين جلسات مقداری هم سياسی شد و عدهای از جوانان انقلابی كه هوادار دكتر شريعتی بودند از بيرون موضع گرفتند و با اين جلسهها مخالفت كردند و دامنهاش به مدرسه حقانی كشيد و در آنهم باعث اختلافهايی شد. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 50). عبايی خراسانی میگويد: البته همين موضعگيریهای آقای مصباح باعث شد تا سرانجام ميان او و شهيد بهشتی اختلاف نظرهايی به وجود آمد و آقای مصباح با خروج از مدرسه حقانی فعاليت هايش را به همراه آقايان خرازی و استادی در قالب موسسه در راه حق ادامه داد. تقريباً تا پس از رحلت امام از صحنه سياسی - اجتماعی ايران بر كنار بود. البته در اين ميان گاه به او برای انجام برخی اقدامات سياسی نيز مراجعاتی میشد.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51). در آن سالها، اختلاف دکتر بهشتی و مصباح زياد بود به گونهای كه خود دكتر بهشتی كه از بانيان مدرسه حقانی بود و انگيزه خود از تاسيس اين مدرسه را آشنايی طلاب با علم روز و جهان معاصر قرار داد، بعد از بروز اختلافات با جناح راست مدرسه حقانی به رهبری مصباح يزدی بر سر عقايد دكتر علی شريعتی طی يك سخنرانی در جمع طلاب اين مدرسه گفت: "مدرسه ای كه بخواهد يك مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بیجا و متعصب تربيت كند كه نتوانند با همه دو كلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ اين نوع موضعگيريها بسياری از افراد را به ياد چماق های تكفيری میاندازد كه در تاريخ درباره عصر تفتيش عقايد كليسا و قرون وسطی خواندهاند" (بهشتی- كتاب شريعتی ، جستجوگری در مسير شدن) پرسشی که محل پیدا می کند اینست : ﺁیا اختلاف رفتار بهشتی و همفكران وی با جناح راست مدرسه حقانی ، پس از انقلاب ، بسود مواضع مصباح یزدی حل نشد؟ مصباح يزدی در سخنرانی ای می گويد :" هر جا كه آهنگ مخالفت با ولايت فقيه يا ولی فقيه ساز شده سعی كنيد آن را خاموش كنيد، اگر از روی نادانی است برايش توضيح دهيد و شبههاش را رفع كنيد ولی اگر از روی غرض ورزی است او را خفه كنيد"! (سخنرانی در جمع بسيجيان شهرستان قروه 7 مرداد 81). اينجا "آية الله "كار را تمام می کند و دستور خفه كردن را میدهد! اين آية الله وقتی "فتوای" خفه كردن و اين نوع ترور را می داد - در شرع اين آيات عظام حتماً بايد بدون خونريزی صورت گيرد! مثل خفه كردن چندين نفر از نويسندگان جنایتهای سیاسی که گردانندگان سازمان ترور به ﺁنها "قتلهای زنجيرهای نام نهادند - که همپالگیهای او ماشین اعدام را سالها بود که به راه انداخته بودند. همان گونه که در بالا دکتر بهشتی در مورد حرکت مصباح گفته بود شاگردان او بلاخره ، همان و بلکه بدتر از ﺁن شدند که بهشتی گفته بود . "آية الله "كه در کارنامه مبازرات انقلابی او ، هيچ اثری به جز هجده نامه و چند شماره نشريه وجود ندارد، در كتاب خاطرات يكی از دوستانش (مصطفی حائری زاده از اعضای فعال هيات موتلفه) مبارز پیگیر می شود . او می نویسد : درست است كه ساواك بالاخره نتوانست ردی از آقای مصباح پيدا كند و ايشان را زندانی سازد. اما ايشان كسی بود كه واقعاً در آن شرايط سالهای 42-44 از زندگی و همسر و فرزندش و بلكه از همه راحتی اش گذشته بود. نشريه انتقام را ايشان به تنهايی يا به كمك عدهای چاپ و منتشر میكرد. (همان، ص40) مصباح ، در سال 56 هم، نامهای در حمايت از خمینی امضا نكرد. در توجيه آن، نويسنده خاطرات مینویسد: استاد در مورد امضا نكردن نامه سال 1356 در حمايت روحانيون از امام میگويد: حقيقت اين است كه من به آورنده نامه اطمينان نداشتم و گرنه امضای بنده در دهها نامه و بيانيه صريح عليه حكومت هست و در اسناد انقلاب هم ثبت شده و برخی نيز نزد خودم است (همان، ص 263) وی بعد از خروج از مدرسه حقانی به موسسه "در راه حق " میرود تا آنجا را بسازد!! نويسنده خاطرات او مینويسد: برنامه درسی بخش آموزش موسسه " در راه حق " با برنامه درسی مدرسه حقانی متفاوت بود و در واقع برنامه جديدی محسوب میشد. در مدرسه حقانی مرحوم بهشتی يك دوره بلند مدت هفده ساله در نظر گرفته بودند كه طلاب مستعد و كوشا از همان ابتدای طلبگی پذيرفته میشدند و میبايد با نظم و برنامهای متفاوت با برنامههای رايج حوزه به تحصيل میپرداختند . اما استاد مصباح در موسسه " در راه حق " به دلايلی از جمله كمبود بودجه و امكانات لازم و نيز ضرورت تسريع در آموزش مسائل جديد علوم اسلامی، تصميم گرفتند طلاب علاقهمند و زبدهای را كه دروس سطح را به اتمام رسانده و مشغول درس خارج شده بودند را جذب نمايد و در يك دوره هشت ساله مبانی انديشه اسلامی و شيوههای دفاع از مكتب اسلام را به آنان آموزش دهند. از اين رو شرط پذيرش در اين دوره آن بود كه طلاب جزوه درسیای ارايه كنند كه نشان دهد دست كم دوسال در درس خارج فقه اصول شركت كردهاند. (از اينجا بود كه بسياری از نيروهای سركوبگر به سرعت وارد جريانات نابودی انقلاب شدند و مدرك فقاهت و اجتهاد را گرفتند در حالی بايد حدود 20 سال درس میخواندند، با مدتی حدود نصف آن مجتهد شدند)....به اين ترتيب اولين دوره آموزش در موسسه در راه حق در سال تحصيلی 54-55 با حدود بيست نفر دانش پژوه آغاز شد... كار آموزش و تحصيل در اين دوره تا اواخر سال 57 و اوايل سال 58 ادامه يافت .با پيروزی انقلاب اسلامی، شرايط ويژهای در كشور پديد آمد كه "استاد" و شاگردانش برای مقابله با تبليغات ضد اسلامی منافقين و گروههای چپ ( به اصطلاح آن روز) ناچار شدند درسها را تعطيل كنند و به دفاع از ارزشهای انقلاب و اسلامی بپردازند (زندگی نامه آيت الله مصباح، ص 248) يكی از روحانيون گروه الف، حجة الاسلام محمدی عراقی است. مسئول سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (همان،ص 251) *از اين زمان بود كه باند حقانیهای طرفدار مصباح وارد دستگاههای قضايی و اطلاعاتی شدند و انجام جنايات سال 60 به بعد را بر عهده گرفتند . در اين مورد در كتاب خاطرت نويسنده مينويسد: در مقابل اين تبليغات مخرب (گروهكهای التقاطی) استاد مصباح به دفاع و حمايت فرهنگی از اسلام و انقلاب برخاستند. ايشان درسهای بخش آموزش موسسه در راه حق را تعطيل كردند و طلاب گروه (الف) را كه مشغول تحصيل بودند برای مبارزه، بسيج كردند... به اين ترتيب همه 20 نفر اعضای گروه (الف) درسها و برنامههای حوزوی خود را تعطيل كردند و برای مبارزه با تفكرات التقاطی در حد لازم برای تبليغ آماده شدند و به كردستان - گيلان - مازندران - خوزستان - بوشهر رهسپار شدند (یعنی به مقام رسيدند در دادگاهها و زندانها و...) .... (همان، صص 249 - 50) بعد از آن، "استاد" دست به ايجاد بنيادی جديد زد. نويسنده مینویسد: بنياد فرهنگی باقر العلوم محلی بود كه فارغ التحصيلان دوره پنج ساله موسسه در راه حق بتوانند در آن جذب شوند و تحصیل را به صورت تخصصی در يكی از يازده رشته ادامه دهند.( همان، ص 255) . و در نهايت مصباح دست به تاسيس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی زد . در این باره ، نويسنده مینويسد: با توسعه امور آموزشی و پژوهشی موسسه "در راه حق " و بنياد فرهنگی باقرالعلوم و گسترش فعاليتهای طلاب شاغل به تحصيل در گروههای مختلف آموزش و پژوهش، كمبود فضا و امكانات برای ادامه فعاليتها كاملاً محسوس بود و برپايی موسسهای جديد كه امكانات وسيعتری برای تمركز امور ﺁموزشی و پژوهشی داشته باشد ضروری مینمود . از اين رو استاد مصباح و شورای تصميم گيری تحت اشراف ايشان بر آن شدند كه خدمت حضرت امام برسند و از ايشان تقاضای مساعدت بيشتری كنند. امام با اين تقاضا موافقت فرمودند و به امر مبارك ايشان برای احداث ساختمان موسسه جديد قطعه زمينی به مساحت هفت هزار متر مربع از طرف ﺁستانه مقدسه حضرت معصومه به استاد مصباح اهدا شد... كه ساخت موسسه در سال 1374 تمام شد (همان،ص257) - كه البته دروغ است طبق گفته آية الله عبايی خراسانی ايشان يكبار آنهم به صورت جمعی به ملاقات آقای خمينی رفته است. * معرفی بهترين شاگردان و دوستان مصباح یزدی : حجت الاسلام ميرسپاه (گروه ارشد مدرسه و عضو حقانی)- حجت الاسلام ابوالحسن نواب (رييس سازمان تبليغات اسلامی و برادر نواب اطلاعاتی كه در بوسنی كشته شد و داماد حجت الاسلام دكتر زارعان)- حجت الاسلام حائری زاده - حجت الاسلام محمد رضا موسوی فراز (از مركزآموزشی و پژوهشی امام خمينی)- حجت الاسلام عجمين - حجت الاسلام قطبی - حجت الاسلام دكتر محمد جواد زارعان (خواهر او همسر ابوالحسن نواب است)- حجت الاسلام معصومی (معاون مركزآموزشی و پژوهشی امام خمينی)- حجت الاسلام ابوالحسن حقانی - حجت الاسلام دكتر رهنما - حجت الاسلام محمد حسين زاده - حجت الاسلام دكتر عباسعلی شاملی - حجت الاسلام علی اكبر مسعودی خمينی - حجت الاسلام شيخ محمد حسين بهجتی اردكانی (امام جمعه اردكان) - حجت الاسلام شيخ علی پهلوانی - آيت الله ميرزا حسين نوری - حجت الاسلام غلامرضا فياضی (از اساتيد ممتاز حوزه علميه قم) - محمود رجبی (معاون و مدير گروه علوم قرآنی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی)- حجت الاسلام سيد محمد غروی (مدير گروه روانشناسی موسسه امام خمينی)- حجت الاسلامدكتر مرتضی آقا تهرانی (استاد اخلاق حوزه علميه) - حجت الاسلام محمدی عراقی (رييس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و داماد آية الله مصباح) - حجت الاسلام محسن غرويان. این حجت الاسلام همان کسی است که جدیدا بحث جمهوریت و اسلامیت و بی اعتبار بودن ﺁرای مردم را مطرح کرده است. - حجت الاسلام حسين ايرانی - حجت الاسلام حيدر علی ايوبی - حجت الاسلام عبدالرسول عبوديت - حجت الاسلام محمد رضا طباطبايی مدير جامعه الزهرا - حجت الاسلام نيری یکی از سه قاضی عامل کشتار زندانیان - حجت الاسلامصديقی - حجت الاسلام مبشری (رييس دادگاههای انقلاب)- حجت الاسلاممويدی - حجت الاسلامداراب كلايی - حجت الاسلاماحمد رهنمايی - حجت الاسلامدكتر محمد فنايی - حجت الاسلام نمازی - حجت الاسلام دكتر شمالی.. (همان، ص 104) و از ديگر دوستان استاد كه در جلساتی با هم شركت میكردند شيخ عزيزالله خوشوقت (يكی از مفتيان جنایتهای سیاسی " قتلهای زنجيرهای " و پدر عروس يكی از فرزندان خامنهای) - حجت الاسلام مجيد رشيد پور - حجت الاسلام سيد ابراهيم خسروشاهی - حجت الاسلام شيخ محمد علی واعظ و حجت الاسلامسعادت پرور (همان ،ص97) افرادی که نام ﺁنها در بالا ذکر شد ، به احتمال زیاد از افرادی هستند که در انتخابات ﺁینده در ایران که انتخابات مجلس خبرگان است شرکت خواهند کرد و به احتمال زیاد از اعضای خبرگان خواهند شد . مصباح در مورد لباس روحانيت نظر بسيار خاصی دارد كه مستند قولش معلوم نیست : وی در گفتگو با حجت الاسلام دكتر شاملی ، به او كه قصد داشته در تحصيل خارج از كشور لباس نپوشد، گفته است : آيا شما هيچ گاه در وجوب نماز صبح ترديدی كردهای؟ (حجت الاسلام شاملی گفت : " گفتم شما پوشيدن لباس را به اندازه نماز صبح واجب میدانيد؟ ) استاد فرمود : " بلی به خاطر آثار و بركاتی كه دارد اين چنين است " (همان، ص79) یکی از توهم ها که مصباح و فرقه اش ساخته اند همین لباس روحانیت است که در قداست ﺁن هیچ شکی برای او و مریدانش وجود ندارد. استاد این لباس را لباس پیامبر و ائمه می داند و می گوید هر کس که این لباس را پوشیده باشد نماینده ﺁنان است و احترام او واجب شرعی است و می گوید این لباس وجودش موجب برکت برای هر قومی است. با وجود این، خود رفتاری متناقض با ادعایش دارد : حجت الاسلام دكتر عجمين از شاگردان مصباح میگويد: ابعاد عرفانی شخصيت استاد مصباح به قدری جذاب است كه در يكی از سفرهای خارجی ايشان، يك كشيشش مسيحی پشت سر ايشان به نماز ايستاده بود و بعد از نماز گفته بود من از سجده شما خيلی لذت بردم (همان،صص 66-65). احتمالاً در يكی از اين سفرها بود كه آية الله به خاطر مسائل عرفانی ، در جشن بالماسكه نيز شركت كرده بودند.گفته می شود که استاد برخی اوقات برای اشنایی با مراسم هالوین به صورت مخفی و با لباس ملبس به لباس ﺁدم های معمولی در این جشن شرکت می کند. نويسنده در كتاب خاطرات در مورد مناظره استاد میگويد: جلسات مناظره استاد مصباح و احسان طبری - از سرسپردگان و تئوريسينهای حزب توده - از نمونههای بارز مبارزات ايشان با الحاد است. اين جلسات در بدو پيروزی انقلاب برگزار شد... شايد همين تلاشهای علمی استاد در نقد ماركسيسم بود كه سبب شد آقای طبری در اواخر عمر خود به اشتباه خويش و خطای تئوریهای ماركسيسم پی ببرد و به دامان پاك عقيده اسلامی بازگردد. (همان،ص 227) البته خاطره نويس نمینویسد چگونه طبری به دامان " عقیده پاک اسلامی " باز گشت ؟ زيرا همين " بازگشت " را نیز ، در باره سعيدی سيرجانی، ترتیب دادند . بعد معلوم شد با چه روشهای دهشتناکی او را به اصطلاح از نظریاتش" بازگرداندند"! این روش روشی بود که حکم اجرای ﺁن را " استاد " به امثال ﺁقای سعید امامی و فلاحیان و حسینیان و رازینی و پور محمدی و ... ﺁموزش داده بود . * در مورد خشونت و اخلاق مصباح، ابوالحسن نواب ميگويد: ايشان كانون محبت است... چه كسی از زبان ايشان آزار شخصی ديده است ؟ چه كسی از برخورد فيزيكی ايشان خاطرهای دارد؟ چگونه میگويند ايشان تئوريسين خشونت است ؟ (همان، ص49) در جواب نواب ، بايد نظری كوتاه به دو سه جمله از بيانات ضد خشونت آية الله بيندازيم:البته در بالا اظهار نظرهای او را ﺁورده ایم . کتاب " جنگ و جهاد در قرﺁن " که ناچیز کردن و از خود بیگانه کردن اسلام در بیان خشونت است ، در دسترس همگان است . با وجود این، اظهار نظرهای دیگری از او را می ﺁوریم : - اگر با دلايل قطعی برای مردم ثابت شد كه توطئهای عليه نظام اسلامی در كار است و میخواهند اين نظام را براندازند، ديگران به هر دليلی هم توجه ندارند، يا صلاح خودشان نميدانند، اگر مردم قطعيت پيدا كردند خودشان اقدام بايد بكنند، اين هم از مواردی است كه خشونت جايز است . (ويژه نامه لثارات الحسین برای مصباح - 11 شهريور 1378) - اما اين شياطين فراموش كردهاند و خيال كردهاند با تبليغ تساهل و تسامح، غيرت نواب صفویها و فداييان از بين رفته است. غافل از اينكه آن روح الان هم در پيكر جوانان بسيجی ما وجود دارد. البته در آن زمان كسی كه كتاب ورجاوند بنياد را نازل كرد به دست فداييان اسلام به درك واصل شد و امروز جانشينان كسروی در صدد هستند دين، كتاب و پيامبر جديدی را عرضه كنند و دارند كتابهای كسروی را تجديد چاپ میكنند. (لثارات الحسين، شماره70، ص 2) * "آية الله "دروغهای جالبی در مورد چمدانهای پر از دلار خارجیها برای روزنامه نگاران را به سطح جامعه كشاند ولی هرگز نتوانست حتی يك دلار از آنها را ثابت كند و مشكلی هم برای او پيش نيامد زيرا وی يكی از محكمات دين اسلام است . آية الله محسن مجتهد شبستری میگويد: مسئله اهانت به آقای مصباح و شخص نيست. بلكه منظور اهانت به احكام اسلام است چون ايشان از محكمات اسلام دفاع میكند. (زندگی نامه آية الله مصباح، ص 284) *نظریه حرکت قسری و ترور: - او واضع نظریه " حرکت قسری " است. در این "نظریه" او از نظریه "قهر که مامای تاریخ است " پیروی می کند . به احتمال نزدیک به یقین ، احسان طبری از این پیرو فلسفه یونانی چیزی نیاموخت اما او از نظریه خشونت استالینی همه چیز ﺁموخت. هرچند پیرو فیلسوفان یونانی معروف به " فیلسوفان جانبدار استبداد " است که معتقد بودند بعلت نادانی مردم ، به هدف خوب ، با خشونت باید رسید. پس، نیازی به ﺁموزش نداشت. جز اینکه ﺁئین خشونتی که استالینیستها باب کردند ، توجیه روز پسند خشونت را در اختیار او گذاشت: -" استاد" در حال حاضر مسئول مبارزه با كليه نيروهای آزاد انديش است . علاوه بر آن در حال انقلاب فرهنگی میباشد .در عين حال ، به همراه ذوالقدر و باهنر و مجتبی هاشمی و... در شورای هماهنگی نيروهای انقلاب اسلامی در حال برنامه ريزی سركوب آزادی در ايران است. استاد که برای بر سر کار ﺁوردن احمدی نژاد بسیار کوشید، قصد دارد ایران را با افکار و ایده های خود به نابودی بکشاند . - فتوی دادن نيز از كارهای اساسی "استاد "میباشد . در مورد جنایتهای سیاسی ، به اصطلاح قتلهای زنجيرهای ، تعدادی از فتواهای قتل را" استاد "صادر کرده است : در اعترافات سعيد امامی در جلد 16 پرونده صفحه 384 هنگامی كه بازجو از وی سؤال مینمايد آيا اعدامها رويه امنيتی داشت و با حكم "حفظ نظام از واجبات است" انجام میشد يا حكمهای موضوعی نيز داشت؟ جواب میدهد: فلاحيان با وجود آنكه خود حاكم شرع بود، اما معمولا" و در موارد حساس احكام حذف محاربان را شخصا" صادر نمیكرد. او اين احكام را از آيةالله خوشوقت (پدر يكی از عروسهای آقای خامنهای و دوست نزديك آية الله استاد! مصباح) - آيةالله مصباح، آيةالله خزعلی، آيةالله جنتی و گاها" نيز از حجةالاسلام محسنی اژهای دريافت میكرد و بدست ما میداد. ( این اشخاص شاخه "روحانی " سازمان ترور را تشکیل میدهند ) ما فقط به آقايان اخبار و اطلاعات میرسانديم و بعد هم منتظر دستور میمانديم . مثلا" وقتی باخبر شديم كه حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولايت امر اهانت میكند. آن را ارجاع داديم و بلافاصله دستور آمد كه همه رفت و آمدهای ايشان را زير نظر بگيريد و از مكالمات و ملاقاتهای ايشان نوار تهيه كنيد. ما هم بمدت يكسال همين كار را كرديم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه يك طرفه بدی وارد شده بود كه برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحيان به من ابلاغ كرد مضطرب شدم و حتی به ترديد فرو رفتم. دو روز بعد، همراه با آقای فلاحيان به ديدار آيةالله مصباح رفتيم، آقايان محسنی اژهای و بادامچيان هم آنجا بودند البته بعدا" حاج آقا خوشوقت هم از بيت آمدند آنجا و نظر جمع بر اين بود كه نبايد به كسانی كه با ولی امر مسلمين خصومت میكنند، رحم كرد ... * "استاد " در توجيه امور مربوط به ترور و قتل و اينكه ابتدا دستور باشد و يا بعد از ترور، مفتی تاييد كند ، برغم ممنوعیت ترور در اسلام ، با جعل معنی برای کلمه ( ارهاب) و با جعل تاریخ، دلیل، می تراشد و به شرح زیر " حکم دینی " جعل می کند : " ابولوءلوء پيش حضرت علی می رود و میگويد كه خليفه وقت دارد به اسلام خيانت میكند و من میخواهم او را بكشم. شما به عنوان ولايت اجازه می دهيد؟ حضرت علی به او نگاه میكند و میگويد : تو به وظيفه ات عمل كن. من به تو چيزی نمیگويم. ابولوءلوء خليفه را میكشد، پيش حضرت علی برمیگردد و می گويد كه من خليفه را كشتم و حالا دنبال من هستند تا مرا بكشند. حضرت علی میگويد كه تو به وظيفه ات عمل كرده ای . او را به كاشان میفرستد و هميشه هم از عطايای ولايت بهره مند بوده است. مصباح ادامه میدهد : ما در قبال سكوت مقام ولايت مسئوليم. * نظر فرقه در مورد دکتر علی شریعتی : محمد یزدی در جريان دكتر شريعتی دست به افشای عدهای از همرزمان خود میزند و مینویسد: " در بين دوستان بنده آية الله مصباح جبههگيری تندی عليه دكتر شريعتی نمود و در كمال صراحت عليه دكتر اقدام به مبارزه فرهنگی نمود . بنده به ايشان اعتراض كردم كه من بر اين باورم كه شيوه شريعتی بسيار خطرناك است، اما لزومی نمیبينم كه با تندی و صراحت با اين قضيه برخورد كنيم . آقای مصباح گفت قضيه حساستر از اين حرفهاست كه شما گمان میكنيد." ( کتاب خاطرات ﺁیت الله یزدی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص 227) و باز در اين مورد مینویسد: " در جريان شريعتی و مرحوم مطهری كه در ميان مردم به خصوص جوانان فرهنگ دوست، شكافی ايجاد كرده بود، جامعه مدرسين جلسات متعددی تشكيل داد و بحثهای مسبوطی مطرح كرد. آقای مصباح در آن ماجرا قائل به ديدگاه خاصی بودند و بقيه اعضای جامعه در برابر ايشان قرار داشتند. جلسه مزبور منزل آية الله حسين نوری همدانی (مصباح داماد ايشان است - برادر نوری همدانی از اعضای پر و پا قرص دوره ها با سيد مصطفی خمينی بود). تشكيل شده بود و بحث به مرز كفر و ايمان رسيده بود. در آن جلسه آقايان: محمد محمدی گيلانی، مظاهری و سيد علی اكبر موسوی يزدی هم حضور داشتند. ای كاش در آن جلسه ضبط صوتی بود تا گفتگوها را ضبط میكرد كه در اين صورت نواری به ياد ماندنی الآن وجود داشت. بعضیها صريحاً شريعتی را تكفير میكردند و بعضی ديگر نظر ملايمتری داشتند و او را مسلمان درجه يك میدانستند. بنده مامور شده بودم كه طرفداران دو نظريه متضاد را در مورد شريعتی در كنار هم جمع كنم تا به نظر مشتركی برسيم. درآن جلسه افرادی كه با كفر و تكفير شريعتی مخالف بودند از نظرات مرحوم ملاصدرا ياد میكردند و میگفتند: نه مگر اين كه اين محقق هم در كتاب اسفارش نظرات ظاهراً كفرآميزی را مطرح كرده است؟. آيت الله جوادی آملی هم در اين جلسه حضور داشتند و از آقای وحيد خراسانی (پدر زن صادق لاريجانی) هم با آنكه عضو جامعه نبودند، به دليل نقش داشتن ايشان در مسائل، دعوت به عمل آمده بود. بنده به خاطر دارم كه در آن جلسه، وقتی بحث به طول انجاميد عرض كردم: بحث و اختلاف علمی هميشه درحوزهها بوده و خواهد بود. اما اين جلسه يك جلسه علمی نيست و بيشتر رنگ سياسی - اجتماعی دارد. بر اين اساس پيشنهاد شد كه اين جمع به طور يكپارچه نظر خود را راجع به مسلمان يا كافر بودن شريعتی اعلام كند. خوشبختانه اين پيشنهاد پذيرفته شد و پس از شور و مشورت آقايان به اين نتيجه رسيدند كه اعلام كفر در مورد شريعتی بازتاب خوبی ندارد و در كل به مصلحت اسلام و مسلمين نيست. (یعنی مصلحت را در نظر گرفتند وگرنه آنها شريعتی را كافر میدانند). بنده خودم در آن جلسه به برخی از دلايلی كه به عنوان شاهد بر كفر شريعتی ذكر شد، پاسخ گفتم و عرض كردم: كسی كه وارد گود تحقيق میشود حق دارد كه راجع به مسائل نظر دهد . مگر علمای بزرگ چنين حقی را ندارند؟ البته بايد دقيقاً بررسی شود كه لغزشهای شريعتی در چه مسائل فرعی و جزئی است و هدف او از انكار بعضی مسائل يا اهانت به بعضی از علماء چيست؟ آنچه مسلم است اين است كه اينها به تنهايی دليل بر كفر و زندقه نمیشود... خوشبختانه در آن جلسه موفق شدم كه جرات تكفير شريعتی را از آقايان گرفتم. سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه دخالت آقايان در اين مقوله - چه اثباتاً يا نفياً - موجب بزرگ شدن قضيه خواهد شد. بنابراين بهتر آن است كه جامعه مدرسين در اين رابطه دخالت نكند. ... بعد از آن قرار بر سكوت نهاده شد، مطرح گرديد كه آقای مصباح يزدی كه در جلسه حضور ندارد احتمالاً به فعاليتهای خود عليه شريعتی درجلسه آقای اسلامی ادامه خواهد داد. در اين خصوص چه كنيم؟ عنوان شد كه تكليف كردن آقای مصباح به سكوت صحيح به نظر نمیرسد و ايشان تكليف خود را بهتر میداند... وقتی موضوع به اطلاع آقای مصباح رسيد ايشان گفتند من دست از برنامه هايم عليه شريعتی بر نمیدارم چون به شدت از اين جهت احساس خطر میكنم... حاصل صحبتهايی كه در جلسه جامعه مطرح شد از طريق آقای سيد علی محقق فرزند مرحوم داماد (كه خود داماد آيت الله حائری بود. كه عضو بود و با شهيد مطهری نسبت فاميلی داشت) به اطلاع آن شهيد رسيد و ايشان هم همچنان بر اين عقيده خود پای فشردند كه من ديگر به حسينيه ارشاد نخواهم رفت... در ميان جمع ما برخی كسان همچنان بر اين اعتقاد باطنی خود پای میفشردند كه اظهاراتی همچون اظهارات شريعتی موجب خروج از دين است. تازه اگر هم نتوان او را كافر دانست، مسلمان دانستن او هم صحيح نيست.... در ميان فضلای حوزه علميه قم، اختلافات زيادی راجع به شريعتی وجود داشت. برخی از افراد قائل به ارتداد او بودند و حتی جواز قتل او را صادر كرده بودند.(گفته میشود مصباح يكی از اين افراد بود). برخی ديگر دقيقاً بر عكس او را يك سخنران اسلامی و مفيد به حال جامعه میدانستند و بر اين عقيده بودند كه شريعتی دست كم جوانان اين مرز و بوم را از مراكز فساد و فحشا و سينماها جدا میكند و به دامن اسلامی میاندازد و اين خود خدمت بزرگی است و روحانيت اگر راست میگويد دست جوانان به راه آمده توسط شريعتی را بگيرد و باقی راه را به آنها نشان دهد....مراجع تقليد در قم تا آنجا كه من اطلاع دارم با شريعتی مخالف بودند به خصوص بعد از اظهارات او راجع به مرحوم مجلسی در كتاب تشيع علوی و تشيع صفوی... بنده خود شخصاً نسبت به دكتر شريعتی بر اين باور نيستم كه او نعوذ بالله غير مسلم است ولی مسلمانی است كه رسوبات فكری موجود در محيط تحصيلی او در عمق انديشهاش جا گرفته بود و رهايش نمیكرد. از سويی دوست داشت مروج دين باشد و از طرف ديگر نمیخواست از افكار شكل يافتهاش دست بردارد. او خود را مرهون اساتيد غربیاش میدانست و حتی خود تصريح میكرد كه من دين شناس نيستم و تنها در خصوص جامعهشناسی مهارت دارم. به نظر میرسد كه او يك نگاه بيرونی به دين اسلام دارد و شناخت عميقی نسبت به دين آنگونه كه خيلیها در مورد او گمان میكنند نداشت. " خاطرات ایت الله یزدی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی - (کتابهمان، صص 281-2-3-4-5) برای روشنتر شدن ديدگاه برخی از اين افراد (روحانيون) به نظرات برخی از آنها نظر میاندازيم: حجة الاسلام مسعودی خمينی- یکی از شاگردان مصباح یزدی و از افرادی که به فرقه مصباحیه نزدیک است - در مورد شريعتی میگويد: " در ميان كتابهای شريعتی، كتاب كوير كتاب عجيب و غريبی است و من به درستی متوجه نشدم كه نويسنده در صدد بيان چه مطلبی است. نظر من اين بود كه دكتر شريعتی، عنصر بسيار خوبی است . بعد نظر آقای مصباح را جويا شدم. با تندی گفت: تو چرا اين حرف را میزنی و با اين فرد موافقت میكنی؟ گفتم چرا؟ گفت مگر تو نمیدانی او كيست؟ گفتم نه. گفت با مطالعه كتابهايش معلوم میشود. گفتم كتابهايش را خواندهام و موارد محدودی هم اشكال پيدا كردم حالا نظر شما چيست؟ گفت به نظر من شريعتی يك انسان منحرف و بسيار مضر برای اسلام و انقلاب است تو روی چه حسابی او را خوب میدانی؟ بعد آقای مصباح، اشكالاتی را كه من به كتاب اسلامشناسی وارد كرده بودم مطالعه و تاييد كرد و گفت اشكالات خوبی گرفتهای من هم نظرم همين موارد است به اضافه مواردی ديگر. " او می نویسد: " به نظرم رسيد كه امام طی مرقومهای برای آقای مطهری ابراز كردند كه شريعتی را تعديل يا اخراج كنيد البته يقين نداشتم كه امام چنين جملهای را فرموده باشند. حتی بعد از اينكه امام به قم آمدند در صدد بودم كه از خود ايشان سئوال كنم ولی موقعيت فراهم نشد. " ( خاطرات مسعودی خمينی، جواد امامی، 1381، مركز استاد انقلاب اسلامی، ص 347-8). ) مسعودی خمينی مینویسد: " بعد از اينكه هويت شريعتی و انحرافات او اندكی خودش را نشان داد، در اولين فرصت كه به سيرجان برگشتم علم مخالفت را با او برافراشتم و در جلسات دوشنبه كه با جوانان شهر داشتيم هر بار بخشی از نقدهايی كه بر كتابهای شريعتی نوشته بودم برای حضار میخواندم و علنا ابراز میكردم. وی ادامه میدهد: يكی از خصوصيات دكتر شريعتی كه واقعاً برای اسلام و انقلاب مضر بود مخالفت او با روحانيت بود اگر در كتابهای ايشان دقت كنيد اين معنا را به وضوح میيابيد. ايشان عميقاً به اسلام منهای روحانيت میانديشيد." (همان، ص 350) از افراد ديگری كه خود مظهر جهالت است، حجة الاسلام دعاگو سخنگوی ستاد ائمه نماز جمعه تهران است. او می نویسد : " از اشكالات شريعتی نداشتن تعهد شايسته مانند يك انقلابی مسلمان نسبت به مسائل شرعی بود، به گونهای كه افراد مختلف نقل میكردند مرحوم دكتر شريعتی پايبندی عملی شايسته و در شان انقلابی نسبت به بعضی از وظايف عبادی نداشت و مثل افراد سهل انگار عمل میكرد به عبارت ديگر آن تعبدی كه يك مسلمان به معنی واقعی نسبت به تكاليف شرعی دارد مرحوم شريعتی نداشت . به همين دليل ايشان از لحاظ معنوی و عرفانی نمیتوانست الگويی برای نسل جوان ما باشد . " ( خاطرات حجة الاسلام دعاگو، ص 206) البته اگر دكتر شهيد نمی شد مسلما بعد از انقلاب توسط همين افراد اعدام ميشد. "آية الله"خزعلی مانند ديگر دوستانش در مورد دكترشريعتی ميگويد: به همين علت اجانب برای ما حسينيه ارشاد ساختند. يادم میآيد مؤمنين آن جا را يزيديه اضلال میخواندند. چون حمله به دستگاه پهلوی چاشنی روز بود، بعضی مواقع به رژيم در حسينيه ارشاد حمله میشد . اما اين برای اغفال مردم بود. با شروع كار حسينيه كمكم در مساجد تفرقه و اختلاف وارد شد میخواستند در بين مردم چنين چيزی را جا بيندازند كه روشنفكر جايش در حسينيه ارشاد و واپس گرا جايش در مساجد است. در حسينيه ارشاد، دختر و پسر جوان و دانشجويان جمع میشدند كه البته خود يك خطر بود. مرحوم مطهری و حضرت امام با اقدامات و سخنان خود اين توطئه را خنثی كردند. حسينيه ارشاد در حال ضربه زدن به وحدت بين دانشجو و روحانی و ديگر گروهها و دستههای مردم بود. مرحوم مطهری نخستين كسی بود كه پی برد حسينيه ارشاد خلاف ارشاد مردم حركت ميكند . يك روز ايشان به من و مرحوم هاشمی نژاد گفت: من نسبت به آينده اسلام احساس خطر میكنم چون اين شريعتی و دوستانش مطالب ساده اسلام را نمیفهمند. مرحوم مطهری مستقيم و غير مستقيم خطر مذكور را در مجامع و مجالس بازگو كرد و حتی اين مسئله تا حدودی منجر به انزوای ايشان گرديد. ( همان اثر، ص135). وی ادامه میدهد: البته اكنون اذهان مردم و جوانان نسبت به دكتر شريعتی روشن شده است. افراد انقلابی ما گاهی او را در رديف مطهری و بهشتی قرار میدادند كه البته برای من تأثر آوربود. وی ادامه میدهد: آن زمان اگر حرفی میزديم ممكن بود برخی تصور كنند چون شريعتی را به چشم يك رقيب میبينيم اين نظر را درباره او داديم . ولی اكنون وضعيت تغيير پيدا كرده است میتوانيم واقعيتها را به مردم بگوييم (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلی، ص137) . وی خاطرهای دارد از دكتر شريعتی كه جالب است. میگويد: دريك جلسهای كه اينجانب، شهيد مطهری، شهيد بهشتی، شهيد مفتح و آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتند (در منزلی نزديك سيد خندان در خانه فردی به نام صادق پيراهن دوز) ما تعرضاتی به شريعتی - كه در آن جلسه نيز حضور داشت - كرديم. البته مرحوم بهشتی تعرضاتش غير صريح بود . ولی من و شهيد مطهری صريح و روشن عليه شريعتی موضعگيری كرديم. دكتر شريعتی در اين جلسه ادعا كرد كه من پشتيبان روحانيت هستم. مرحوم مطهری ضمن رد سخنان او گفت: شما ادعا ميكنيد كه وحدت حوزه و دانشگاه را شما بنا نهادهايد. ولی واقعيت اين است كه آقای طالقانی اين كار را بيست و چند سال قبل انجام داد. شما به اندازه يك خربوزه فروش هم برای روحانيت احترام قائل نشديد. چون شما گفتهايد روحانيون اگر صدای خوبی داشته باشند روضه خوان میشوند، اگر نداشته باشند و استعداد مختصری داشته باشند مسئله گو میشوند و اگر اين دو را نداشته باشند امام جماعت میشوند.(خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلی، ص136).
♦️کاتب!♦️
5 years ago
No comments:
Post a Comment