نامهی آخر مرحوم سيرجانی به آقای خامنهای
جناب آقای خامنه ای
پيام عتاب آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد رفته ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران رهبری شما خواهند داشت.
بگذريم از لحن توهين آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مينمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا مرتد قلمداد کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص می فرموديد، و اگر مبتنی بر واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.
می دانم در حکومتی که مرحوم شريعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دينی و سياسی، آيت الله منتظری با آن سوابق مبارزاتی دقمرگ و خانه نشين و مطرودند، تکليف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی بی گناهی.
و می دانم رهبر جليل القدری که با يک نهيبش نمايندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت ميخزند، البته می تواند با تيغ بيدريغ تکفير حمله بر من درويش يک قبا آرد.
فرموده بوديد چرا اين همه مزايای حکومت اسلامی را نديده ام و به تمجيد نپرداخته ام. اين وظيفه اخلاقی را شاعران و نويسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولايت فقيه درآمده اند بهتر و موثرتر انجام ميدهند. وانگهی رژيمی که علاوه بر فرستنده های راديويی و تلويزيونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختيار دارد چه نيازی به مديحه سرايی مطرودان دارد، به خصوص نويسنده کج سليقه ای که هرگز در مدح هيچ امير و حاکمی قلم نزده است.
فرموده بوديد چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئيات اداری پرداخته ام؟ از همين انتقادهای جزئی هم شرمنده ام که بحمدالله در اين ده سال فرصت شناسان حق مطلب را ادا کرده اند و بر حاکم معزول تاخته اند. وضع من در زمان شاه نيز مانند امروزم بود. مينوشتم و چاپ ميشد و منتشر نميگشت، ديکتاتور مغرور بدعاقبت ميپنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می افزايد. قطعا مقالات سانسور شده من در بايگانی ساواک موجود است. بفرماييد مطالب از "يغما" و "خواندنيها" بيرون کشيدهِ مرا در مقوله سياست فرهنگی، ماجرای کاپيتولاسيون، مضحکه تغيير تاريخ، شعبده جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بياورند تا بدانيد بوده اند مردم از جان گذشتهای که به هيچ دعوی مبارزه و پيوستگی به دارودسته ای از بيان حقايق پروايی نداشته اند.
اما در مورد کتابهای توقيف شده بنده واقعا نميدانم کجايش حمله به اسلام است يا اساس حکومت اسلامی. من ذاتا از ريا و دروغ و تبعيض و ستم متنفرم و اين نفرت در نوشته هايم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو فاسدی در دستگاه حکومت حاضر اين است که انتقاد از هر مسندنشين و مسئولی حمل بر "زيرسوال بردن رژيم" ميشود و لطمه زدن به اساس اسلام و بهانه ای برای سرکوبی و اختناق و نتيجه اش همين که ميبينيم. من به آنچه در کتابهای توقيف و خمير شده ام نوشته ام عميقا اعتقاد دارم و در هر محکمه ای حاضر به پاسخگويی ام. اگر واقعا خلاف اسلام يا حکومت واقعی اسلامی است، چرا بدين شيوه های غير اخلاقی با من رفتار ميکنند. مگر مملکت قانون ومحکمه ندارد؟
جناب آقای خامنه ای توقع مردم مسلمان ايران از حکومت اسلامی جز اينهاست که ميکنند. در رژيم کمونيستی تکليف خلايق معلوم است. همه فضايل و امتيازات در نيروی کار مفيد افراد ملت خلاصه ميشود و مناصب و مقامات در دست طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامع، در ممالک سرمايه داری تمول و درآمد بيشتر ضامن قدرت اجتماعی است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شيوه و از هر طريق صاحب آلاف و الوفی شده اند.
اما در حکومت اسلامی ضابطه چيست؟ آيا فضايل منحصر به نماز و دعای بيشتر است و روزه طولانيتر و سجده غليظ تر و لقب حاجی و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسيار، يا به حکم آيه کريمه ان اکرمکم عندالله اتقيکم فضيلت افراد محصول تقرب به حق است و قرب يزدان در گرو تقوی؟
اگر چنين است اجازه فرماييد بی هيچ ملاحظه و پروايی عرض کنم بسياری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. اين را به تجربه شخصا دريافته ام و اثباتش اگر خواستيد آسان است. بگذريم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز آشفته گويی ها و آشفته کاريها بود. در همين چندماه اخير بزرگانی که در خبرنامه ها و جرايد مرا عضو حزب توده و خدمتگزار شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصيت سنگين بهتان باخبر بودند و هم از نحوه زندگی و خلق و خوی من، به فرض اين که با گذشته زندگی بنده آشنايی نداشتند به فيض مقام و موقعيت خويش ميتوانستند از دستگاه اطلاعاتی کشور جويای سوابق شوند و آنگاه دست به قلم ببرند، يا کسانی را مامور، که مزاحمت هايی از قبيل سنگ پراندن و شعارنويسی بر درويوار خانه ام کنند. جناب آقای خامنه ای بنده به خلاف حکم قاطع شما مسلمانی، صافی اعتقادم، و به دين و عقيده ام مباهات ميکنم. هيچ ابله مخالف اسلامی نميآيد پانزده سال عمر خود را صرف تصحيح و چاپ مفصلترين تفسير قرآن کند. کسی که به اسلام بی اعتقاد است، با چه انگيزه ای قصيده "اين بارگه که پايه اش از عرش برتر است" را تقديم آستانه قم ميکند؟
کسی که دلبسته اسلام نيست در شرايط حاضر خاموش می نشيند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحميل شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.
جناب آقای خامنه ای، من بيش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از شرقی و غربی در وطن عزيزم مخالفم و بيش از بسياری از مدعيان به حقانيت شريعت اسلام معتقد. به هيچ حزب و دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته ام و نه بعد از اين می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم در سال ۵۷ دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی شدم درين سالهای پيری و ممنوع القلمی خانه مسکونيم را که تنها مايملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم.
آدميزاده ام، آزاده ام و دليلش همين نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوکران. بگذاريد آيندگان بدانند که در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردمی که دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.
با تقديم احترام-
سعيدی سيرجانی
همچنين بخوانيد:
نامه به هاشمي رفسنجاني:
جناب آقای خامنه ای
پيام عتاب آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد رفته ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران رهبری شما خواهند داشت.
بگذريم از لحن توهين آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مينمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا مرتد قلمداد کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص می فرموديد، و اگر مبتنی بر واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.
می دانم در حکومتی که مرحوم شريعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دينی و سياسی، آيت الله منتظری با آن سوابق مبارزاتی دقمرگ و خانه نشين و مطرودند، تکليف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی بی گناهی.
و می دانم رهبر جليل القدری که با يک نهيبش نمايندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت ميخزند، البته می تواند با تيغ بيدريغ تکفير حمله بر من درويش يک قبا آرد.
فرموده بوديد چرا اين همه مزايای حکومت اسلامی را نديده ام و به تمجيد نپرداخته ام. اين وظيفه اخلاقی را شاعران و نويسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولايت فقيه درآمده اند بهتر و موثرتر انجام ميدهند. وانگهی رژيمی که علاوه بر فرستنده های راديويی و تلويزيونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختيار دارد چه نيازی به مديحه سرايی مطرودان دارد، به خصوص نويسنده کج سليقه ای که هرگز در مدح هيچ امير و حاکمی قلم نزده است.
فرموده بوديد چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئيات اداری پرداخته ام؟ از همين انتقادهای جزئی هم شرمنده ام که بحمدالله در اين ده سال فرصت شناسان حق مطلب را ادا کرده اند و بر حاکم معزول تاخته اند. وضع من در زمان شاه نيز مانند امروزم بود. مينوشتم و چاپ ميشد و منتشر نميگشت، ديکتاتور مغرور بدعاقبت ميپنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می افزايد. قطعا مقالات سانسور شده من در بايگانی ساواک موجود است. بفرماييد مطالب از "يغما" و "خواندنيها" بيرون کشيدهِ مرا در مقوله سياست فرهنگی، ماجرای کاپيتولاسيون، مضحکه تغيير تاريخ، شعبده جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بياورند تا بدانيد بوده اند مردم از جان گذشتهای که به هيچ دعوی مبارزه و پيوستگی به دارودسته ای از بيان حقايق پروايی نداشته اند.
اما در مورد کتابهای توقيف شده بنده واقعا نميدانم کجايش حمله به اسلام است يا اساس حکومت اسلامی. من ذاتا از ريا و دروغ و تبعيض و ستم متنفرم و اين نفرت در نوشته هايم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو فاسدی در دستگاه حکومت حاضر اين است که انتقاد از هر مسندنشين و مسئولی حمل بر "زيرسوال بردن رژيم" ميشود و لطمه زدن به اساس اسلام و بهانه ای برای سرکوبی و اختناق و نتيجه اش همين که ميبينيم. من به آنچه در کتابهای توقيف و خمير شده ام نوشته ام عميقا اعتقاد دارم و در هر محکمه ای حاضر به پاسخگويی ام. اگر واقعا خلاف اسلام يا حکومت واقعی اسلامی است، چرا بدين شيوه های غير اخلاقی با من رفتار ميکنند. مگر مملکت قانون ومحکمه ندارد؟
جناب آقای خامنه ای توقع مردم مسلمان ايران از حکومت اسلامی جز اينهاست که ميکنند. در رژيم کمونيستی تکليف خلايق معلوم است. همه فضايل و امتيازات در نيروی کار مفيد افراد ملت خلاصه ميشود و مناصب و مقامات در دست طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامع، در ممالک سرمايه داری تمول و درآمد بيشتر ضامن قدرت اجتماعی است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شيوه و از هر طريق صاحب آلاف و الوفی شده اند.
اما در حکومت اسلامی ضابطه چيست؟ آيا فضايل منحصر به نماز و دعای بيشتر است و روزه طولانيتر و سجده غليظ تر و لقب حاجی و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسيار، يا به حکم آيه کريمه ان اکرمکم عندالله اتقيکم فضيلت افراد محصول تقرب به حق است و قرب يزدان در گرو تقوی؟
اگر چنين است اجازه فرماييد بی هيچ ملاحظه و پروايی عرض کنم بسياری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. اين را به تجربه شخصا دريافته ام و اثباتش اگر خواستيد آسان است. بگذريم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز آشفته گويی ها و آشفته کاريها بود. در همين چندماه اخير بزرگانی که در خبرنامه ها و جرايد مرا عضو حزب توده و خدمتگزار شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصيت سنگين بهتان باخبر بودند و هم از نحوه زندگی و خلق و خوی من، به فرض اين که با گذشته زندگی بنده آشنايی نداشتند به فيض مقام و موقعيت خويش ميتوانستند از دستگاه اطلاعاتی کشور جويای سوابق شوند و آنگاه دست به قلم ببرند، يا کسانی را مامور، که مزاحمت هايی از قبيل سنگ پراندن و شعارنويسی بر درويوار خانه ام کنند. جناب آقای خامنه ای بنده به خلاف حکم قاطع شما مسلمانی، صافی اعتقادم، و به دين و عقيده ام مباهات ميکنم. هيچ ابله مخالف اسلامی نميآيد پانزده سال عمر خود را صرف تصحيح و چاپ مفصلترين تفسير قرآن کند. کسی که به اسلام بی اعتقاد است، با چه انگيزه ای قصيده "اين بارگه که پايه اش از عرش برتر است" را تقديم آستانه قم ميکند؟
کسی که دلبسته اسلام نيست در شرايط حاضر خاموش می نشيند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحميل شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.
جناب آقای خامنه ای، من بيش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از شرقی و غربی در وطن عزيزم مخالفم و بيش از بسياری از مدعيان به حقانيت شريعت اسلام معتقد. به هيچ حزب و دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته ام و نه بعد از اين می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم در سال ۵۷ دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی شدم درين سالهای پيری و ممنوع القلمی خانه مسکونيم را که تنها مايملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم.
آدميزاده ام، آزاده ام و دليلش همين نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوکران. بگذاريد آيندگان بدانند که در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردمی که دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.
با تقديم احترام-
سعيدی سيرجانی
همچنين بخوانيد:
نامه به هاشمي رفسنجاني:
نامه به مردم:
وصيت نامه:
ويکي:
No comments:
Post a Comment