آقای محمود احمدی نژاد!
میگویند در روزگار قدیم که دستگاههای ماشین حروفچینی فلزی بود، حروف م. و ل. در روسیه کمونیستی معمولا زودتر از سایر حروف سائیده میشد، علتش این بود که نوشتن واژه مارکسیسم لنینیسم(م.ل.)آنقدر رایج بود که دولت و نویسندگان و مخالفان از حروف م.ل. به جای واژه مارکسیسم لنینیسم استفاده میکردند و کثرت استعمال م.ل. باعث خرابی ماشینهای تحریری می شد که دائما این واژه منحوس را تکرار میکردند.
میگویم واژه منحوس و این ناشی از هیستری ضد چپ من نیست، چون من به سوسیال دموکراسی اعتقاد دارم و آنچه مرا به خشم میآورد، سویه دیکتاتوری لنینیستی است، نه سویه سوسیالیستی. مردم شوروی هرچه بدبختی میکشیدند از همین میم و لام بود، از آن فقر ملی که همه جا بود تا آن نکبت سازمان امنیت کمونیستی تا آن حزب لعنتی کمونیست شوروی تا آن ارتش سرخ لعنتی و به همین دلیل بود که میم و لام برای بخش وسیعی از مردم نفرتانگیز بود.
وقتی چهار سال قبل شروع کردم به طنزنوشتن درباره تو، دائما مجبور بودم کلمه احمدی نژاد را تکرار کنم، به همین دلیل ناخودآگاه تو را خلاصه کردم. وقتی مینوشتم ا.ن. همه میفهمیدند که منظور توئی کعبه و بتخانه بهانه است، اما در این میان برخی خرده گرفتند که چرا به او توهین میکنی؟ نوشتم کوتوله سیاسی، بعضی از دوستان خوشبین نوشتند چرا از قدش ایراد میگیری؟
بالاخره من و خوانندگان مودب به همان واژهها قناعت کردیم و در این حد چهار سال را گذراندیم، اما حالا جالب است. همان مودب ترینها چنان از تو خشمگین و عصبانیاند که با ا.ن. هم رضایت نمیدهند و در بهترین حالت مشنگ خطابت میکنند. سابقه ندارد این حجم صمیمانه جوک ساختن و شعارهای مفرح توهین آمیز به مثلا رئیس جمهور یک کشور که مردم در خیابان و بیابان و کوچه و داخل و خارج نثار یک مقام رسمی کنند. خودت فکر کردی که چه شده است که این ملت اینقدر از تو عصبانی و خشمگین هستند؟ فکر کردهای چرا این مردمی که اگر یک ماشین نیروی انتظامی میدیدند، همه از ترس فرار میکردند، اینقدر عصبانی و پرانگیزهاند که حتی وقتی میدانند دستور تیر صادر شده، سه میلون نفرشان در تهران به خیابان میآیند و بعد از کشته شدن 360 نفر و زندانی شدن دو هزار نفر و کتک خوردن دهها هزار نفر از مردم کشور، حاضرند با همان انگیزهای که در مقابل دشمنی مثل صدام حسین جنگیدند، در مقابل تو و دولتات بایستند و تا ته دعوا بروند؟
میدانی چنین انرژی و انگیزهای در ایران بیسابقه است؟ یک کودتای 28 مرداد شد، ساعت نه صبح کودتا کردند، یک روز بعد تمام شد. نه تعداد کشتهها به اندازه حالا بود، نه شعبان بیمخها و فاطمه ارههایی که طرفداران مصدق را میزدند، به اندازه شعبان بیمخهای تو و نیروی انتظامی و پلیس ضد شورش بودند. حتی کودتای رضا شاه هم یک روز با مقاومت روبرو نشد. صد تا را گرفتند و تمام شد. نه چنین بیرحمی کردند و نه مردم عین خیالشان بود. بگذار برایت بگویم که حتی در روز سی خرداد هم رجوی خائن وقتی فاز نظامی را اعلام کرد، هوادارانش یک هفته هم نتوانستند مقاومت کنند و اصلا قضیه یک موج عمیق اجتماعی نبود. تو چه کردی که این ملت حاضر نیست به هیچ قیمتی باور کند که چهار سال باید وجود تو را تحمل کند؟
آقای خامنهای گفته بود که جنبش سبز کاریکاتور انقلاب است، به نظرم ایشان چون کسی جرات ندارد کاریکاتورشان را بکشد، مدتی است کاریکاتور ندیده، یا انقلاب را فراموش کرده یا نمیداند کاریکاتور چیست. من هر دو را خوب میشناسم، اولا که متاسفانه از مرداد 1356 که انقلابیون به سیب زمینی میگفتند "دیب دمینی" من نوزده ساله وسط خیابانهای شهر ولو بودم و درگیر انقلاب و ثانیا مهمترین کار تحقیقی زندگیام در مورد انقلاب ایران است. باور کن اگر این انرژی که جنبش سبز علیه تو و حامیانت دارند، در مردم انقلابی سال 1357 بود، انقلابی که دی ماه 56 جدی شده بود، تا خرداد 57 کلک شاه را کنده بود.
یک سال طول کشید تا ماشین این ملت به راه افتاد و وقتی راه افتاد، دیگر راه افتاده بود. شما چه میدانید انقلاب و خشم مردم چه کوفتی است؟ نه آقای خامنهای انقلاب دیده است، نه تو. ملت هم البته اکثرا انقلاب ندیدند، وگرنه شاید اینقدر میل به نزدیک شدن به انقلاب و انقلابیگری را نداشتند. انقلاب، حاصل نادانی رهبران یک کشور است و به علت موقع نشناسی و سهل انگاری آنان رخ میدهد. و اتفاقا تو و آقای خامنهای و سیستم امنیتی و پلیسی تان دارید تابع النعل بالنعل همان راهی را میروید که شاه رفت.
انقلاب وقتی تودهای میشود که شعارش از "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" تبدیل میشود به "مجتبی بمیری رهبری رو نبینی" لابد فکر میکنی این شعار دست ساز است، یعنی مثلا یک گروه روشنفکر و تحلیل گر آن را ساختهاند، نه، اصلا این طور نیست. مردم خونی شدهاند. مردم فرزندشان را از دست دادهاند، وگرنه شعاری مثل "میکشم آنکه برادرم کشت" شعار جنبش سبز نیست، این یک واکنش عصبی و انقلابی است که توسط مردمی که جلوی چشمشان قتل صورت میگیرد داده میشود. محمود احمدینژاد! تو از خط قرمز رد شدی. آقای خامنهای و تو مسوول خون حداقل 360 نفری هستید که یا با گلوله و یا با شکنجه کشته شدهاند. به همین دلیل است که میخواهم بگویم که بدانی سر گنده زیر لحاف است. و این قصه سر دراز دارد.
این نامه را به این امید دارم مینویسم که با جدیت بخوانی. مطمئنم میخوانی. حرفم را جدی بگیر، بیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد. نامه دیگری برای مجلس و آقای لاریجانی نوشتهام، او و هاشمی هنوز یک پلی را برای خراب نشدن باقی گذاشتهاند و علیرغم رفتار غیرمنطقی آقای خامنهای خوشبختانه علی لاریجانی مجلس را و خودش را هنوز نابود نکرده است و امیدوارم حداقل برای جلوگیری از فروپاشی کامل یا انقلاب کامل که هر دو به زیان منافع ملی ماست، آن راه را برود. تو اگر عقل بخرج بدهی باید قضیه را تمام کنی و یا استعفا کنی یا در مقابل مجلس درگیر نشوی، بگذار قضیه تمام شود. این طوری میتوانی یک جوری لایی رد کنی و در یک معامله آینده با گذشته جلوی ادامه خشونت را بگیری. استعفا هم کار سختی نیست، فقط تصور کن که اگر بنا باشد مردم در مقابل تو بایستند، دیوانگی بشود، یا فقط دو روز کنترل از دست برود، خاندانت برباد میرود.
من مطمئنم که تو آدم شجاعی نیستی، ممکن است قبلا فکر میکردی بلدی نقش پسر شجاع بابا را بازی کنی، ولی این مال وقتی بود که در دوره گذشته به آقای خاتمی گفته بودی، کاش شما هم بدون محافظ از خیابانهای تهران رد میشدید و مردم را میدیدید، و وقتی انتخاب شدی، گفتی که با همان پژوی قدیمیات سر کار خواهی رفت و از محافظ استفاده نخواهی کرد. در حالی که برای اولین بار یک رئیس جمهور در جمهوری اسلامی جرات نکرد فاصله کاخ ریاست جمهوری تا بهارستان را با وجود یکصد هزار نیروی پلیس و لباس شخصی و ضد شورش طی کند. دوستانت گفتهاند که در گذشته هم هرگز نه یک بار جبهه رفتهای و نه در هیچ موقعیت خطرناکی قرار گرفتی. بزرگترین کربلایی که رفتی دانشگاه کلمبیا در نیویورک بود و بزرگترین جبههای که رفتی در سوئیس بود که مطمئنم به ماموران امنیتی آنها بیشتر اطمینان داشتی تا ماموران امنیتی خودت.
آقای احمدی نژاد!
روزی که گفتند احمدینژاد با هلیکوپتر برای تحلیف رفته است، فهمیدم که تو دیگر حاضر نیستی خودت را در معرض خطر قرار بدهی. و اتفاقا مشکل هم از همین جا همیشه شروع میشود. افتخار بزرگ تو این بود که در منطقه سبز آمریکایی ها پیاده راه رفتهای و از تروریست ها و نیروهای آمریکایی نترسیدی، حالا پسر شجاع ما جرات ندارد در منطقه سبزی به اسم تهران با ده تا ماشین محافظ و صد هزار نیروی ضد شورش راه برود. این را بگیر و حساب چهار سال را بکن. حتما دلت را به این خوش کردهای که این خس و خاشاک خسته میشوند و میروند و خانه مینشینند، اما، راه را اشتباه میروی. تو گربه را انداختی زیر شیروانی داغ و انتظار داری که پنجه به صورتت نکشد. در سادهترین صورت دو هزار زندانی دست پلیس و قوه قضائیه است. تا وقتی اینها در زندان و دادگاهند، تو روی آرامش نخواهی دید، و با این صورتی که مرتضوی محاکمه میکند، فقط هشت سال دادگاههای صد نفری طول میکشد. میخواهی چه کنی؟ ولشان کنی یک مشکل داری و اگر ولشان نکنی هزار مشکل.
آقای احمدی نژاد!
تو یک پاسخ بزرگ را به همه ایرانیان و جهانیان بدهکاری، اگر واقعا مردم ایران تو را با 24 میلیون رای انتخاب کردهاند، دلیل این که مملکت دو ماه است حکومت نظامی است چیست؟ و چرا با گذشت دو ماه از انتخابات و کشته شدن 360 نفر و زندانی شدن قریب دو هزار نفر، هنوز اعتراض مردم ادامه دارد؟ چرا اگر واقعا انتخابات بدون تقلب برگزار شده، از میان هشت رئیس مجلس و هفت رئیس جمهور، فقط حداد عادل و آقای خامنهای انتخابات را صحیح میدانند و سه رئیس جمهور سابق، نخست وزیر سابق و همه روسای شش مجلس گذشته انتخابات را مخدوش و دولت تو را نامشروع می دانند؟ چرا تمام خانواده رهبر سابق و بنیانگذار جمهوری اسلامی، تمام مراجع تقلید، به جز یکی از آنان، دولت دهم را نامشروع میدانند؟ اگر واقعا تو نماینده 24 میلیون ایرانی هستی، چرا یک تظاهرات آزاد برگزار نمیکنی و اجازه نمیدهی بدون حضور نیروی امنیتی و نیروی ضد شورش طرفداران تو و طرفداران میرحسین موسوی در همه کشور در دو مکان مجزا تظاهراتی در حمایت از کسی که به او رای دادهاند، برگزار کنند؟ این چه ریاست جمهور 24 میلیونی است که جرات نمیکند به خیابان برود؟ اگر واقعا طرفداران تو فقط نیروهای ضدشورش و باتوم به دست ها و کلت به کمرهای لباس شخصی هستند، که با این وضع نمی توانی چهار سال حکومت کنی.
آقای احمدی نژاد!
حالا دیگر مردم جهان هم چهره دیگری از احمدینژاد میشناسند، انقلابی را که میخواستی به جهان صادر کنی، با اجازهات ما به گند کشیدیم، ایرانیانی بسیاری در سراسر جهان زندگی میکنند که تنها کلمه ای که به فارسی نوشتهاند، نام میرحسین موسوی است. نسل اول و دوم و سوم مهاجرین ایرانی در سراسر جهان حالا دیگر به این افتخار می کنند که ملت ایران با شجاعت در مقابل دیکتاتوری به اسم محمود احمدینژاد و رهبرش ایستادهاند. حالا دیگر در تمام جهان احمدینژاد و حامیانش نه به عنوان دشمنان آمریکا و اسرائیل، بلکه به عنوان قاتلین مردم ایران شناخته میشوند. تعداد فیلمهایی که از کشتگان مظلوم ایرانی در جهان پخش شده از تصاویر بیست سال کشتگان لبنان و فلسطین هم بیشتر است. تو دیگر در هیچ کشوری که زیر سلطه نظامی و دیکتاتوری نباشد، امنیت نداری. حالا دیگر نه می توانی در نیویورک مهمانی بدهی، نه می توانی با مسلمانان هند و مالزی و اندونزی دیدار کنی، حتی آنها هم تو را به عنوان قاتل مسلمانان میشناسند. تنها دولتی که ممکن است با تو نزدیک شود، آمریکاست. تمام مسلمانان جهان لعن و نفرینت خواهند کرد. اگر طرف آمریکا نروی یک بدبختی داری و اگر با آمریکا کنار بیایی هزار بدبختی.
آقای احمدی نژاد!
سالی که در پیش رو داری سال سختی است. نه میتوانی به سفر بروی، نه میتوانی پا به دانشگاه بگذاری، نه میتوانی به سفر استانی بروی و خودت هم میدانی که بدون نفت صد و پنجاه دلاری و بدون وجود بوش در کاخ سفید، دیگر نه میتوانی پول به طرفداران نامهنویس بدهی و نه باج به حماس و حزب الله. از سوی دیگر مجلس نیز دستت را خوانده است، اگر در دولت قبلی دوازده وزیرت برکنار شد، در همین سال بزحمت بتوانی دولتی همراه پیدا کنی که بتواند رای اعتماد همین مجلس را بگیرد. بالاخره این مجلس هم وکلایش باید به میان مردم بروند. موجودات حقیر و خودفروشی مثل کوچک زاده که اگر به عنوان لباس شخصی ویژه در مجلس سایر نمایندگان را کتک نزند، فقط به درد مشاورت خودت میخورد، را کنار بگذار. کابینه تو از این مجلس هم رای اعتماد نخواهد گرفت و بعید نمیدانم که مجلس هشتم افتخار تصویب لایحه عدم کفایت سیاسی تو را از دست بدهد. اگر بنا باشد یک مصداق روشن و مشخص برای عدم کفایت سیاسی پیدا شود، توئی. دور قبل که با شکلات و شیرینی شروع کردی و با وعده نفت و سفره و مدیریت جهان آمدی، چنان شد که مردم وقتی دوره ات تمام می شد، همه جشن گرفته بودند، حالا که در دو ماه 360 کشته مخالفتهای سیاسی، 160 کشته سوانح هوایی و 115 اعدام در دو ماه، فقط آغاز بهار تست، با این بهار، می خواهی زمستان را چه کنی؟
محمود خان!
دولت تو، و نه قوه قضائیه، مسوول کشتن مردم است. رهبری فرمان تیر داد و نیروی انتظامی تحت امر تو آدمهایی را با شکنجه به شهادت رساندند. مجلس رسما اعلام کرده که فرمانده پلیس تو مسوول جنایات کهریزک است. حالا می خواهی چه شعاری بدهی؟ می خواهی به جهانیان چه بگوئی؟ میخواهی از کشتار در کجا انتقاد کنی؟ میخواهی از آزادی در کجا دفاع کنی؟ میخواهی بگویی پیرو کدام خمینی هستی که همه نورچشمیهایش را آواره و زندانی کردهای؟ میخواهی بگویی طرفدار کدام پابرهنهای هستی که فقیرتر و بدبختتر نشده است؟ کدام دولت مستکبر در دو ماه گذشته بیش از دولت تو آدم کشته است؟ اسرائیل؟ آمریکا؟ سودان؟ چین؟ ذهنت را خسته نکن. هیچ دولتی و هیچ گروه جنایتکاری چنین نکرده است که شما در این دو ماه کردید. ولی می دانی مساله چیست؟ بسیار تر از بسیار ایرانیانی را می شناسم که تا پیش از این فکر می کردند اگر تو بیایی از کشور بیرون خواهند آمد یا هرگز به ایران بازنخواهند گشت، اما هر روز یکیشان از من خداحافظی میکند و خبر رسیدنش به ایران را می دهد یا از ایران یکی تماس میگیرد و میگوید به هیچ رو حاضر نیست، حضورش را در این لحظه های تاریخی جنبش سبز و بزرگ ایران از دست بدهد. ایرانیان امروز نترس و شجاع و بی باک ایستادهاند تا نگذارند چهار سال دیگر از تاریخ را با حضور احمدینژاد بنویسند.
آقای احمدی نژاد!
جوانتر که بودم پیری از پیران قوم، فلسفه تاریخ را برایم چنین میگفت که نادرشاه دو هفت سال حکومت کرد، هفت سالی را به مردم داری و مردم دوستی و هفت سالی را به جنایت و مردم کشی، به نظر میرسد هفت سال دوم نادر را آغاز کردهای. گفتن این کلام دشوار است و دیدنش دشوارتر که مردمان کشورم در ترس و وحشت روزگار میگذرانند و جز تن شان هیچ سلاحی برای جنگیدن ندارند، اما این وضعی است که تو و آقای خامنه ای انتخاب کردید. تو حاضر نشدی بپذیری که مردم تو را نمیخواهند، و رهبر نظام حاضر نشد بپذیرد که رئیس جمهوری که مردم میخواهند، و او نمیخواهد، بر صندلی قدرت بنشیند. فاجعه همیشه از همین جا آغاز میشود.
محمود!
تو یک راه برای بازگشت داری. هنوز این راه بسته نیست. کسی نمیتواند تو را مجبور کند که رئیس جمهور باشی. از میان شورش و کشتار، یا فروپاشی حکومت، که سرنوشت محتوم وضع کنونی است، راه سومی را انتخاب کن. این راه به صلاح همه است، اگر تا یک ماه قبل فکر می کردی با کشته شدن بیست نفر و زندانی شدن پنجاه نفر و اعدام ده نفر همه چیز تمام میشود و چهار سال دیگر می توانی به بازی کودکانهات ادامه دهی، حالا دیگر آن سبو بشکسته و آن پیمانه ریخته است. کشتهها بسیار شدند و مردم ناآرام تر. مردم خشمگین تر و پر انگیزهترند، راستش را بخواهی هیچ راهی برای بازگشت و تعادل باقی نگذاشتی و کسی که بحران می سازد، عاقبت در همان بحران میسوزد.
واقعا چه ارزشی دارد که یک دولت دیکتاتور را اداره کنی؟ چه منزلتی دارد که مردم تصویر یک جنایتکار از تو داشته باشند؟ اگر فکر می کنی که این دولت به دولت امام زمان وصل می شود، اشتباه میکنی، لابد مراجع تقلید بهتر از تو میدانند آقای تو و آنها کی ظهور میکند. یادت نرود که جای هیچ افتخار و بزرگی برای خودت باقی نگذاشتی، نبودی، بی دلیل به جایی آمدی که بزرگتر از خودت بود و حالا میتوانی بروی و ننگ بزرگتری را با یک انتخاب بهتر از بین ببری. نمیخواهم تصور کنم که تو در فاصله ای کوتاه با نابودی خودت و یک کشور و کشته شدن مردمی بسیار، نیاز به یک مشورت نداشته باشی. سالی دیگر خواهد رسید و همه ما این روزها را چون خاطره و خطری غریب خواهیم دید و تو بی هیچ افتخار و خدمتی خواهی رفت. هنوز یک راه باقی است. انتخابش کن.
میگویند در روزگار قدیم که دستگاههای ماشین حروفچینی فلزی بود، حروف م. و ل. در روسیه کمونیستی معمولا زودتر از سایر حروف سائیده میشد، علتش این بود که نوشتن واژه مارکسیسم لنینیسم(م.ل.)آنقدر رایج بود که دولت و نویسندگان و مخالفان از حروف م.ل. به جای واژه مارکسیسم لنینیسم استفاده میکردند و کثرت استعمال م.ل. باعث خرابی ماشینهای تحریری می شد که دائما این واژه منحوس را تکرار میکردند.
میگویم واژه منحوس و این ناشی از هیستری ضد چپ من نیست، چون من به سوسیال دموکراسی اعتقاد دارم و آنچه مرا به خشم میآورد، سویه دیکتاتوری لنینیستی است، نه سویه سوسیالیستی. مردم شوروی هرچه بدبختی میکشیدند از همین میم و لام بود، از آن فقر ملی که همه جا بود تا آن نکبت سازمان امنیت کمونیستی تا آن حزب لعنتی کمونیست شوروی تا آن ارتش سرخ لعنتی و به همین دلیل بود که میم و لام برای بخش وسیعی از مردم نفرتانگیز بود.
وقتی چهار سال قبل شروع کردم به طنزنوشتن درباره تو، دائما مجبور بودم کلمه احمدی نژاد را تکرار کنم، به همین دلیل ناخودآگاه تو را خلاصه کردم. وقتی مینوشتم ا.ن. همه میفهمیدند که منظور توئی کعبه و بتخانه بهانه است، اما در این میان برخی خرده گرفتند که چرا به او توهین میکنی؟ نوشتم کوتوله سیاسی، بعضی از دوستان خوشبین نوشتند چرا از قدش ایراد میگیری؟
بالاخره من و خوانندگان مودب به همان واژهها قناعت کردیم و در این حد چهار سال را گذراندیم، اما حالا جالب است. همان مودب ترینها چنان از تو خشمگین و عصبانیاند که با ا.ن. هم رضایت نمیدهند و در بهترین حالت مشنگ خطابت میکنند. سابقه ندارد این حجم صمیمانه جوک ساختن و شعارهای مفرح توهین آمیز به مثلا رئیس جمهور یک کشور که مردم در خیابان و بیابان و کوچه و داخل و خارج نثار یک مقام رسمی کنند. خودت فکر کردی که چه شده است که این ملت اینقدر از تو عصبانی و خشمگین هستند؟ فکر کردهای چرا این مردمی که اگر یک ماشین نیروی انتظامی میدیدند، همه از ترس فرار میکردند، اینقدر عصبانی و پرانگیزهاند که حتی وقتی میدانند دستور تیر صادر شده، سه میلون نفرشان در تهران به خیابان میآیند و بعد از کشته شدن 360 نفر و زندانی شدن دو هزار نفر و کتک خوردن دهها هزار نفر از مردم کشور، حاضرند با همان انگیزهای که در مقابل دشمنی مثل صدام حسین جنگیدند، در مقابل تو و دولتات بایستند و تا ته دعوا بروند؟
میدانی چنین انرژی و انگیزهای در ایران بیسابقه است؟ یک کودتای 28 مرداد شد، ساعت نه صبح کودتا کردند، یک روز بعد تمام شد. نه تعداد کشتهها به اندازه حالا بود، نه شعبان بیمخها و فاطمه ارههایی که طرفداران مصدق را میزدند، به اندازه شعبان بیمخهای تو و نیروی انتظامی و پلیس ضد شورش بودند. حتی کودتای رضا شاه هم یک روز با مقاومت روبرو نشد. صد تا را گرفتند و تمام شد. نه چنین بیرحمی کردند و نه مردم عین خیالشان بود. بگذار برایت بگویم که حتی در روز سی خرداد هم رجوی خائن وقتی فاز نظامی را اعلام کرد، هوادارانش یک هفته هم نتوانستند مقاومت کنند و اصلا قضیه یک موج عمیق اجتماعی نبود. تو چه کردی که این ملت حاضر نیست به هیچ قیمتی باور کند که چهار سال باید وجود تو را تحمل کند؟
آقای خامنهای گفته بود که جنبش سبز کاریکاتور انقلاب است، به نظرم ایشان چون کسی جرات ندارد کاریکاتورشان را بکشد، مدتی است کاریکاتور ندیده، یا انقلاب را فراموش کرده یا نمیداند کاریکاتور چیست. من هر دو را خوب میشناسم، اولا که متاسفانه از مرداد 1356 که انقلابیون به سیب زمینی میگفتند "دیب دمینی" من نوزده ساله وسط خیابانهای شهر ولو بودم و درگیر انقلاب و ثانیا مهمترین کار تحقیقی زندگیام در مورد انقلاب ایران است. باور کن اگر این انرژی که جنبش سبز علیه تو و حامیانت دارند، در مردم انقلابی سال 1357 بود، انقلابی که دی ماه 56 جدی شده بود، تا خرداد 57 کلک شاه را کنده بود.
یک سال طول کشید تا ماشین این ملت به راه افتاد و وقتی راه افتاد، دیگر راه افتاده بود. شما چه میدانید انقلاب و خشم مردم چه کوفتی است؟ نه آقای خامنهای انقلاب دیده است، نه تو. ملت هم البته اکثرا انقلاب ندیدند، وگرنه شاید اینقدر میل به نزدیک شدن به انقلاب و انقلابیگری را نداشتند. انقلاب، حاصل نادانی رهبران یک کشور است و به علت موقع نشناسی و سهل انگاری آنان رخ میدهد. و اتفاقا تو و آقای خامنهای و سیستم امنیتی و پلیسی تان دارید تابع النعل بالنعل همان راهی را میروید که شاه رفت.
انقلاب وقتی تودهای میشود که شعارش از "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" تبدیل میشود به "مجتبی بمیری رهبری رو نبینی" لابد فکر میکنی این شعار دست ساز است، یعنی مثلا یک گروه روشنفکر و تحلیل گر آن را ساختهاند، نه، اصلا این طور نیست. مردم خونی شدهاند. مردم فرزندشان را از دست دادهاند، وگرنه شعاری مثل "میکشم آنکه برادرم کشت" شعار جنبش سبز نیست، این یک واکنش عصبی و انقلابی است که توسط مردمی که جلوی چشمشان قتل صورت میگیرد داده میشود. محمود احمدینژاد! تو از خط قرمز رد شدی. آقای خامنهای و تو مسوول خون حداقل 360 نفری هستید که یا با گلوله و یا با شکنجه کشته شدهاند. به همین دلیل است که میخواهم بگویم که بدانی سر گنده زیر لحاف است. و این قصه سر دراز دارد.
این نامه را به این امید دارم مینویسم که با جدیت بخوانی. مطمئنم میخوانی. حرفم را جدی بگیر، بیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد. نامه دیگری برای مجلس و آقای لاریجانی نوشتهام، او و هاشمی هنوز یک پلی را برای خراب نشدن باقی گذاشتهاند و علیرغم رفتار غیرمنطقی آقای خامنهای خوشبختانه علی لاریجانی مجلس را و خودش را هنوز نابود نکرده است و امیدوارم حداقل برای جلوگیری از فروپاشی کامل یا انقلاب کامل که هر دو به زیان منافع ملی ماست، آن راه را برود. تو اگر عقل بخرج بدهی باید قضیه را تمام کنی و یا استعفا کنی یا در مقابل مجلس درگیر نشوی، بگذار قضیه تمام شود. این طوری میتوانی یک جوری لایی رد کنی و در یک معامله آینده با گذشته جلوی ادامه خشونت را بگیری. استعفا هم کار سختی نیست، فقط تصور کن که اگر بنا باشد مردم در مقابل تو بایستند، دیوانگی بشود، یا فقط دو روز کنترل از دست برود، خاندانت برباد میرود.
من مطمئنم که تو آدم شجاعی نیستی، ممکن است قبلا فکر میکردی بلدی نقش پسر شجاع بابا را بازی کنی، ولی این مال وقتی بود که در دوره گذشته به آقای خاتمی گفته بودی، کاش شما هم بدون محافظ از خیابانهای تهران رد میشدید و مردم را میدیدید، و وقتی انتخاب شدی، گفتی که با همان پژوی قدیمیات سر کار خواهی رفت و از محافظ استفاده نخواهی کرد. در حالی که برای اولین بار یک رئیس جمهور در جمهوری اسلامی جرات نکرد فاصله کاخ ریاست جمهوری تا بهارستان را با وجود یکصد هزار نیروی پلیس و لباس شخصی و ضد شورش طی کند. دوستانت گفتهاند که در گذشته هم هرگز نه یک بار جبهه رفتهای و نه در هیچ موقعیت خطرناکی قرار گرفتی. بزرگترین کربلایی که رفتی دانشگاه کلمبیا در نیویورک بود و بزرگترین جبههای که رفتی در سوئیس بود که مطمئنم به ماموران امنیتی آنها بیشتر اطمینان داشتی تا ماموران امنیتی خودت.
آقای احمدی نژاد!
روزی که گفتند احمدینژاد با هلیکوپتر برای تحلیف رفته است، فهمیدم که تو دیگر حاضر نیستی خودت را در معرض خطر قرار بدهی. و اتفاقا مشکل هم از همین جا همیشه شروع میشود. افتخار بزرگ تو این بود که در منطقه سبز آمریکایی ها پیاده راه رفتهای و از تروریست ها و نیروهای آمریکایی نترسیدی، حالا پسر شجاع ما جرات ندارد در منطقه سبزی به اسم تهران با ده تا ماشین محافظ و صد هزار نیروی ضد شورش راه برود. این را بگیر و حساب چهار سال را بکن. حتما دلت را به این خوش کردهای که این خس و خاشاک خسته میشوند و میروند و خانه مینشینند، اما، راه را اشتباه میروی. تو گربه را انداختی زیر شیروانی داغ و انتظار داری که پنجه به صورتت نکشد. در سادهترین صورت دو هزار زندانی دست پلیس و قوه قضائیه است. تا وقتی اینها در زندان و دادگاهند، تو روی آرامش نخواهی دید، و با این صورتی که مرتضوی محاکمه میکند، فقط هشت سال دادگاههای صد نفری طول میکشد. میخواهی چه کنی؟ ولشان کنی یک مشکل داری و اگر ولشان نکنی هزار مشکل.
آقای احمدی نژاد!
تو یک پاسخ بزرگ را به همه ایرانیان و جهانیان بدهکاری، اگر واقعا مردم ایران تو را با 24 میلیون رای انتخاب کردهاند، دلیل این که مملکت دو ماه است حکومت نظامی است چیست؟ و چرا با گذشت دو ماه از انتخابات و کشته شدن 360 نفر و زندانی شدن قریب دو هزار نفر، هنوز اعتراض مردم ادامه دارد؟ چرا اگر واقعا انتخابات بدون تقلب برگزار شده، از میان هشت رئیس مجلس و هفت رئیس جمهور، فقط حداد عادل و آقای خامنهای انتخابات را صحیح میدانند و سه رئیس جمهور سابق، نخست وزیر سابق و همه روسای شش مجلس گذشته انتخابات را مخدوش و دولت تو را نامشروع می دانند؟ چرا تمام خانواده رهبر سابق و بنیانگذار جمهوری اسلامی، تمام مراجع تقلید، به جز یکی از آنان، دولت دهم را نامشروع میدانند؟ اگر واقعا تو نماینده 24 میلیون ایرانی هستی، چرا یک تظاهرات آزاد برگزار نمیکنی و اجازه نمیدهی بدون حضور نیروی امنیتی و نیروی ضد شورش طرفداران تو و طرفداران میرحسین موسوی در همه کشور در دو مکان مجزا تظاهراتی در حمایت از کسی که به او رای دادهاند، برگزار کنند؟ این چه ریاست جمهور 24 میلیونی است که جرات نمیکند به خیابان برود؟ اگر واقعا طرفداران تو فقط نیروهای ضدشورش و باتوم به دست ها و کلت به کمرهای لباس شخصی هستند، که با این وضع نمی توانی چهار سال حکومت کنی.
آقای احمدی نژاد!
حالا دیگر مردم جهان هم چهره دیگری از احمدینژاد میشناسند، انقلابی را که میخواستی به جهان صادر کنی، با اجازهات ما به گند کشیدیم، ایرانیانی بسیاری در سراسر جهان زندگی میکنند که تنها کلمه ای که به فارسی نوشتهاند، نام میرحسین موسوی است. نسل اول و دوم و سوم مهاجرین ایرانی در سراسر جهان حالا دیگر به این افتخار می کنند که ملت ایران با شجاعت در مقابل دیکتاتوری به اسم محمود احمدینژاد و رهبرش ایستادهاند. حالا دیگر در تمام جهان احمدینژاد و حامیانش نه به عنوان دشمنان آمریکا و اسرائیل، بلکه به عنوان قاتلین مردم ایران شناخته میشوند. تعداد فیلمهایی که از کشتگان مظلوم ایرانی در جهان پخش شده از تصاویر بیست سال کشتگان لبنان و فلسطین هم بیشتر است. تو دیگر در هیچ کشوری که زیر سلطه نظامی و دیکتاتوری نباشد، امنیت نداری. حالا دیگر نه می توانی در نیویورک مهمانی بدهی، نه می توانی با مسلمانان هند و مالزی و اندونزی دیدار کنی، حتی آنها هم تو را به عنوان قاتل مسلمانان میشناسند. تنها دولتی که ممکن است با تو نزدیک شود، آمریکاست. تمام مسلمانان جهان لعن و نفرینت خواهند کرد. اگر طرف آمریکا نروی یک بدبختی داری و اگر با آمریکا کنار بیایی هزار بدبختی.
آقای احمدی نژاد!
سالی که در پیش رو داری سال سختی است. نه میتوانی به سفر بروی، نه میتوانی پا به دانشگاه بگذاری، نه میتوانی به سفر استانی بروی و خودت هم میدانی که بدون نفت صد و پنجاه دلاری و بدون وجود بوش در کاخ سفید، دیگر نه میتوانی پول به طرفداران نامهنویس بدهی و نه باج به حماس و حزب الله. از سوی دیگر مجلس نیز دستت را خوانده است، اگر در دولت قبلی دوازده وزیرت برکنار شد، در همین سال بزحمت بتوانی دولتی همراه پیدا کنی که بتواند رای اعتماد همین مجلس را بگیرد. بالاخره این مجلس هم وکلایش باید به میان مردم بروند. موجودات حقیر و خودفروشی مثل کوچک زاده که اگر به عنوان لباس شخصی ویژه در مجلس سایر نمایندگان را کتک نزند، فقط به درد مشاورت خودت میخورد، را کنار بگذار. کابینه تو از این مجلس هم رای اعتماد نخواهد گرفت و بعید نمیدانم که مجلس هشتم افتخار تصویب لایحه عدم کفایت سیاسی تو را از دست بدهد. اگر بنا باشد یک مصداق روشن و مشخص برای عدم کفایت سیاسی پیدا شود، توئی. دور قبل که با شکلات و شیرینی شروع کردی و با وعده نفت و سفره و مدیریت جهان آمدی، چنان شد که مردم وقتی دوره ات تمام می شد، همه جشن گرفته بودند، حالا که در دو ماه 360 کشته مخالفتهای سیاسی، 160 کشته سوانح هوایی و 115 اعدام در دو ماه، فقط آغاز بهار تست، با این بهار، می خواهی زمستان را چه کنی؟
محمود خان!
دولت تو، و نه قوه قضائیه، مسوول کشتن مردم است. رهبری فرمان تیر داد و نیروی انتظامی تحت امر تو آدمهایی را با شکنجه به شهادت رساندند. مجلس رسما اعلام کرده که فرمانده پلیس تو مسوول جنایات کهریزک است. حالا می خواهی چه شعاری بدهی؟ می خواهی به جهانیان چه بگوئی؟ میخواهی از کشتار در کجا انتقاد کنی؟ میخواهی از آزادی در کجا دفاع کنی؟ میخواهی بگویی پیرو کدام خمینی هستی که همه نورچشمیهایش را آواره و زندانی کردهای؟ میخواهی بگویی طرفدار کدام پابرهنهای هستی که فقیرتر و بدبختتر نشده است؟ کدام دولت مستکبر در دو ماه گذشته بیش از دولت تو آدم کشته است؟ اسرائیل؟ آمریکا؟ سودان؟ چین؟ ذهنت را خسته نکن. هیچ دولتی و هیچ گروه جنایتکاری چنین نکرده است که شما در این دو ماه کردید. ولی می دانی مساله چیست؟ بسیار تر از بسیار ایرانیانی را می شناسم که تا پیش از این فکر می کردند اگر تو بیایی از کشور بیرون خواهند آمد یا هرگز به ایران بازنخواهند گشت، اما هر روز یکیشان از من خداحافظی میکند و خبر رسیدنش به ایران را می دهد یا از ایران یکی تماس میگیرد و میگوید به هیچ رو حاضر نیست، حضورش را در این لحظه های تاریخی جنبش سبز و بزرگ ایران از دست بدهد. ایرانیان امروز نترس و شجاع و بی باک ایستادهاند تا نگذارند چهار سال دیگر از تاریخ را با حضور احمدینژاد بنویسند.
آقای احمدی نژاد!
جوانتر که بودم پیری از پیران قوم، فلسفه تاریخ را برایم چنین میگفت که نادرشاه دو هفت سال حکومت کرد، هفت سالی را به مردم داری و مردم دوستی و هفت سالی را به جنایت و مردم کشی، به نظر میرسد هفت سال دوم نادر را آغاز کردهای. گفتن این کلام دشوار است و دیدنش دشوارتر که مردمان کشورم در ترس و وحشت روزگار میگذرانند و جز تن شان هیچ سلاحی برای جنگیدن ندارند، اما این وضعی است که تو و آقای خامنه ای انتخاب کردید. تو حاضر نشدی بپذیری که مردم تو را نمیخواهند، و رهبر نظام حاضر نشد بپذیرد که رئیس جمهوری که مردم میخواهند، و او نمیخواهد، بر صندلی قدرت بنشیند. فاجعه همیشه از همین جا آغاز میشود.
محمود!
تو یک راه برای بازگشت داری. هنوز این راه بسته نیست. کسی نمیتواند تو را مجبور کند که رئیس جمهور باشی. از میان شورش و کشتار، یا فروپاشی حکومت، که سرنوشت محتوم وضع کنونی است، راه سومی را انتخاب کن. این راه به صلاح همه است، اگر تا یک ماه قبل فکر می کردی با کشته شدن بیست نفر و زندانی شدن پنجاه نفر و اعدام ده نفر همه چیز تمام میشود و چهار سال دیگر می توانی به بازی کودکانهات ادامه دهی، حالا دیگر آن سبو بشکسته و آن پیمانه ریخته است. کشتهها بسیار شدند و مردم ناآرام تر. مردم خشمگین تر و پر انگیزهترند، راستش را بخواهی هیچ راهی برای بازگشت و تعادل باقی نگذاشتی و کسی که بحران می سازد، عاقبت در همان بحران میسوزد.
واقعا چه ارزشی دارد که یک دولت دیکتاتور را اداره کنی؟ چه منزلتی دارد که مردم تصویر یک جنایتکار از تو داشته باشند؟ اگر فکر می کنی که این دولت به دولت امام زمان وصل می شود، اشتباه میکنی، لابد مراجع تقلید بهتر از تو میدانند آقای تو و آنها کی ظهور میکند. یادت نرود که جای هیچ افتخار و بزرگی برای خودت باقی نگذاشتی، نبودی، بی دلیل به جایی آمدی که بزرگتر از خودت بود و حالا میتوانی بروی و ننگ بزرگتری را با یک انتخاب بهتر از بین ببری. نمیخواهم تصور کنم که تو در فاصله ای کوتاه با نابودی خودت و یک کشور و کشته شدن مردمی بسیار، نیاز به یک مشورت نداشته باشی. سالی دیگر خواهد رسید و همه ما این روزها را چون خاطره و خطری غریب خواهیم دید و تو بی هیچ افتخار و خدمتی خواهی رفت. هنوز یک راه باقی است. انتخابش کن.
No comments:
Post a Comment