Friday, August 14, 2009

مردم جلوتر از نخبگان - صادق زيبا کلام

مردم جلوتر از نخبگان
صادق زيبا كلام

اگر بگوييم اتفاقات پيش آمده، حاصل تفكرات گروهي است كه در راس آن خاتمي،
موسوي و كروبي قرار دارند و پشتوانه آن هاشمي است و همه اين اتفاقات از
قبل برنامه ريزي شده است، معلوم مي شود نه اصلاح طلبان را شناخته ايم و
نه به مختصات سياسي و اجتماعي ايران واقفيم. به عنوان مثال بنده
راهپيمايي عظيم 25 خرداد را حاصل تفكر و برنامه ريزي موسوي و كروبي نمي
دانم چرا كه تا جايي كه به ياد دارم، وقتي با عليرضا بهشتي و ديگر دوستان
صحبت مي كرديم تا دقيقه 90 مشخص نبود ميرحسين موسوي و مهدي كروبي در
راهپيمايي شركت خواهند كرد يا نه. با توجه به اينكه وزارت كشور مجوز
برگزاري راهپيمايي را نداده بود، همه دوستان براي شركت در راهپيمايي مردد
بودند.

اما نبايد فراموش كرد كه همه مردم ما همچون صادق زيباكلام نبودند كه مردد
باشند. مردم به راه افتاده بودند. مردم كاري نداشتند كه بدانند موسوي و
كروبي شركت خواهند كرد يا نه. در آن لحظه ديگر كروبي و موسوي مطرح نبود.
«تو، كه باشي كه كني يا نكني؟» مردم با اطمينان در خيابان ها حاضر شده
بودند. آنها از ساعت ها قبل در آنجا حضور داشتند،يعني تنها چيزي كه براي
آنها مطرح نبود، اين نكته بود كه آيا موسوي و كروبي و ديگران شركت مي
كنند يا نه، مردم منتظر فرمان و دستور كسي نبودند. مردم به حمايت كسي
نياز نداشتند. اين همان چيزي است كه اعتراف گيرندگان نمي توانند درك كنند
و به همين دليل بنده اطمينان دارم اين دادگاه ها و اعترافات، راه به جايي
نخواهد برد. اينكه آنها اصرار دارند امثال تاج زاده، رمضان زاده، امين
زاده و... را مسوول و باني اتفاقات اخير بدانند، نشان دهنده آشنا نبودن
مسوولان و مقامات امنيتي و قضايي با جامعه ايران است.

بنده مي خواهم يك گام به جلو بردارم و حتي بگويم، موسوي و كروبي بهانه يي
بودند تا مردم از طريق آنها اعتراضات و انتقادات خود را بيان كنند. بنده
حتي درباره حماسه دوم خرداد هم معتقدم اين حماسه حاصل كار سازماندهي شده
خاتمي و حجاريان و حلقه كيان و تاج زاده و... نبود. اين سخن به مذاق
بسياري خوش نخواهد آمد اما بنده معتقدم اين حماسه بيش از آنكه يك «آري»
به خاتمي و اصلاح طلبان باشد، يك «نه» بزرگ به جناح مقابل و كانديداي آن
بود.

اين داستان اين بار نيز اتفاق افتاد. البته بنده شخصاً احترام فراواني
براي آقايان موسوي و كروبي قائلم و هر بار كه آنها اعلام مي كنند نتيجه
انتخابات را قبول ندارند، احترام بنده نسبت به آنها بيشتر مي شود.اما
اعتقاد دارم اگر فرضاً موسوي، كروبي، هاشمي و... كوتاه مي آمدند و نتيجه
انتخابات را قبول مي كردند، مردم با اطمينان آنها را كنار مي زدند و به
اعتراضات خود ادامه مي دادند، تا بالاخره يك رهبري قاطع در اين ميان ظهور
مي كرد و پرچمدار جنبش مردمي مي شد. خوشبختانه اين اتفاق نيفتاد و وجهه
تمام اين بزرگان بعد از انتخابات و پس از موضع گيري هايشان، محبوب تر و
پر ابهت تر شد.

مساله اصلي و اساسي امواج نارضايتي است كه به صورت فراگير در جامعه به
جريان افتاده است و اگر چهره هاي شاخص اصلاح طلب هم از موضع خود كوتاه مي
آمدند، اتفاق خاصي نمي افتاد و مردم به مسير خود ادامه مي دادند و اين
سرخوردگي ها و نارضايتي ها پابرجا بود.

به هر حال اگر اين گفته را بپذيريم كه احمدي نژاد 24 ميليون راي و كروبي
300 هزار راي كسب كرده، همان حكومت به ما مي گويد كه موسوي 13 ميليون راي
جمع آوري كرده است. حاكميت بايد پاسخ گويد كه اين 13 ميليون چه كساني
هستند. علاوه بر اقشار مختلف جامعه، اغلب استادان دانشگاه، دانشجويان،
پزشكان، مهندسان، نويسندگان و هنرمندان نيز شامل اين 13 ميليون مي شوند.
اينكه بخش اعظم نخبگان مهندس موسوي را به عنوان رئيس جمهور خود انتخاب
كرده اند، غيرقابل انكار است. پس بايد به اين نكته توجه كرد كه نخبگان
اين جامعه از وضع موجود ناراضي اند و درد و سخني دارند. اينكه مسوولان
نخواهند اين دردها را ببينند و آن را حاصل دسيسه هاي امريكا و اسرائيل
بدانند، به اعتقاد بنده طفره رفتن از پاسخگويي به ابهامات جامعه است.
مسوولان بايد بدانند كه منشاء واقعي مشكلات چيست؟

آنچه من در نگاه جناح مقابل نمي بينم يافتن پاسخ واقعي مسائل است.
متاسفانه آنها تنها به پاك كردن صورت مساله مي پردازند و همواره به دنبال
پيدا كردن يك سرنخ و جاسوس و توطئه چيني هستند اما هيچ ترديدي نيست كه
بالاخره روزي آنها متوجه خواهند شد مشكلات عميق تر از اعتراف گيري ها و
يافتن جاسوس و سرنخ و مسائلي از اين قبيل است.

آنچه اين روزها در صدر اخبار سياسي كشور قرار گرفته بحث دادگاه چهره هاي
شاخص اصلاحات است كه به اتهام هاي واهي و با اعترافات دروغين و اجباري از
تلويزيون پخش مي شود. تشخيص قانوني يا غيرقانوني بودن چنين دادگاه هايي
را برعهده حقوقدانان مي گذاريم اما گذشته از آن بحث اخلاقي بودن چنين
اقدامي است. بايد بررسي كرد كه از ديدگاه اخلاقي قرار دادن افراد در
شرايط نامناسب روحي و جسمي و اعمال فشار بر آنها براي بيان اعترافات
دلخواه آنها تا چه حد اخلاقي و انساني است.

بنده وقتي به تدريس مباحث انقلاب اسلامي در دانشگاه ها مي پردازم
دانشجويان از من مي پرسند چرا به خاطرات ارتشبد فردوست استناد نمي كنم.
بنده در پاسخ مي گويم خاطرات او داراي معضل اخلاقي است و در شرايطي به
شاه و سياست هاي او انتقاد مي كند كه بيش از 50 سال رفيق گرمابه و گلستان
او بوده است. بايد از فردوست پرسيد او در تمام اين 50 سال به فاسد و
زنباره بودن شاه اذعان داشته و در كنار او زيسته و خدمت كرده يا در اين
سال ها و بعد از رفتن به اوين متوجه آن شده است؟

آيا او قبل از رفتن به زندان اوين به خصوصيات شاه آگاهي نداشته و بعد از
رفتن به زندان متوجه آن شده است؟

بنابراين در خاطرات فردوست هر طور كه نگاه كنيم به بن بست مي رسيم. اكنون
نيز نقل اين اعترافات است. بزرگ ترين ايراد اين اعترافات، بحث اخلاقي آن
است چرا كه انسان ها آستانه تحمل مختلفي دارند. در دوران قبل از انقلاب
نيز چنين مسائلي به وفور مشاهده مي شد. گاه افراد رده بالاي گروه هاي
مبارز به زندان افتاده و با كوچك ترين فشاري اعتراف مي كردند.

به اعتقاد بنده حكومتي كه از ضعف هاي افراد سوءاستفاده كند و پاسخ به
ابهامات مردم را بر چنين اعترافاتي استوار كند با دست خود آتش اعتراضات
را گسترش مي دهد.

بالاخره خيل عظيم معترضان، مشكلات و دردها و سخناني دارند و وقتي مي
بينند فردي همچون محمدعلي ابطحي در دادگاه و در چنان وضع جسمي و روحي به
نكرده هاي خود اعتراف مي كند و از دسيسه چيني براي كودتا مي گويد، تنها
بغض و كينه شان افزايش يافته و احساس مي كنند به آنها توهين شده است. با
چنين اعترافاتي مردم و معترضان ناآگاه، مزدور، بيگانه پرست، خائن و بي
شعور خوانده مي شوند كه پول امير كويت و پادشاه عربستان و باراك اوباما
آنها را به خيابان كشانده است.

چنين اقداماتي حتي قشر نخبه را نيز خشمگين مي كند كه آنها را ناآگاه و
دستمايه دشمنان خوانده اند. حال بايد ديد دولت فعلي با خار بدنامي چنين
اقداماتي در چشم و استخوان اعتراضات در گلو چگونه سكاندار كشتي متلاطم
كشور خواهد بود؟

No comments:

Post a Comment